word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
قرار گرفتن یا حرکت در موقعیت افقی روی یک سطح
-
If something lies in a particular place position or direction it is in that place position or direction
اگر چیزی در مکان، موقعیت یا جهت خاصی باشد، در آن مکان، موقعیت یا جهت است
-
خارج شدن
-
If responsibility blame a decision a choice etc. lies with someone they have responsibility must make the decision etc.
اگر مسئولیت، سرزنش، تصمیم، انتخاب و... متوجه کسی باشد، مسئولیت دارد، باید تصمیم بگیرد و غیره.
-
When the dead body of an important person lies in state it is arranged so that the public can see and honour it before it is buried
هنگامی که جسد یک شخص مهم در حالت خوابیده است، به گونه ای تنظیم می شود که مردم بتوانند قبل از دفن آن را ببینند و احترام کنند.
-
گفتن یا نوشتن چیزی که درست نیست به منظور فریب دادن کسی
-
چیزی که شما می گویید و می دانید درست نیست
-
If something lies in a particular place position condition or direction it is in that place position condition or direction
اگر چیزی در مکان، موقعیت، وضعیت یا جهت خاصی قرار دارد، در آن مکان، موقعیت، وضعیت یا جهت است
-
گفتن چیزی که درست نیست برای فریب دادن
example - مثال
-
دراز کشیدن در رختخواب
-
دراز کشیدن در ساحل
-
به پهلو دراز بکشم
-
گربه ای جلوی آتش دراز کشیده بود.
-
او شب ها بیدار دراز می کشد و نگران است.
-
خودکاری روی میز گذاشته بود.
-
یک جفت کفش قدیمی تان در پایین کمد لباس خوابیده است.
-
این رودخانه در 30 کیلومتری جنوب قرار دارد.
-
این تیم در رده سوم لیگ قرار دارد.
-
در اینجا جسد مری تیلور (= اینجا جایی است که مری تیلور دفن شده است) نهفته است.
-
چندین خانه خالی در شهر وجود دارد.
-
شهر ویران شده بود.
-
کشتی در نزدیکی سواحل اسپانیا قرار دارد.
-
سخت ترین بخش رقابت هنوز در پیش روی ماست.
-
Responsibility for the disaster must ultimately lie with the government.
مسئولیت این فاجعه باید در نهایت بر عهده دولت باشد.
-
تقصیر کجاست؟
-
هزاران نفر در حالی که جسد او در حالت خوابیده بود برای ادای احترام آمدند.
-
به من دروغ میگی؟
-
به او اعتماد نکنید - او دروغ می گوید.
-
من فکر می کنم که او در مورد سن خود دروغ می گوید.
-
وقتی گفتم از مدل موی او خوشم می آید دروغ گفتم.
-
مکانیک به پشت زیر ماشین من دراز کشیده بود.
-
دوست دارم جلوی آتش دراز بکشم و بخوانم.
-
رودخانه در 40 مایلی جنوب ما قرار دارد.
-
شما نباید آن چک را در اطراف (= نه در جای خود) بگذارید.
-
هر دو شاهد در مورد آنچه اتفاق افتاده به پلیس دروغ گفتند.
-
او به دروغ از مقابل نگهبانان گذشت.
-
گزارش او پر از دروغ و اطلاعات نادرست است.
synonyms - مترادف
-
fibbed
الیاف دار
-
fabricated
ساخته شده
-
prevaricated
غیر متغیر
-
dissimulated
تقلبی شده
-
deceived
فریب خورده
-
deluded
توهم زده
-
falsified
جعل شده است
-
misled
گمراه شده است
-
bluffed
بلوف زد
-
exaggerated
اغراق آمیز
-
misrepresented
اشتباه ارائه شده است
-
conned
مغلوب
-
dissembled
متلاشی شد
-
equivocated
مبهم شده
-
hoaxed
کلاه بردار
-
hoodwinked
اطلاعات غلط
-
misinformed
شهادت دروغ
-
perjured
تظاهر کرد
-
pretended
فریب خورد
-
beguiled
گمراه شده
-
duped
اشتباه گفت
-
misguided
اشتباه گفته
-
misspoke
اشتباه بیان شده است
-
misspoken
گلوله زده
-
misstated
تحریف شده است
-
tricked
قسم خورد
-
bulled
قسم خورده
-
distorted
لکه دار
-
forswore
-
forsworn
-
fudged