word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a limousine
یک لیموزین
-
a large expensive car often driven by a chauffeur (= a person employed to drive a car for someone else); short for limousine
ماشین بزرگ و گرانقیمت که غالباً توسط راننده هدایت می شود (= شخصی که برای رانندگی اتومبیل برای شخص دیگری استخدام می شود). کوتاه برای لیموزین
-
و با اسکار د لا هویا سوار لیموزین شوید.
-
زیرا هوور فقط تماس تلفنی برقرار نکرد یا از لیموزین سوء استفاده نکرد.
-
من عاشق این واقعیت هستم که هر راننده لیموزین طوری با من رفتار می کند که انگار حق دارم سوار لیموزین باشم.
-
As the limos leave the Kremlin and head for the airport it is back to the business of Chechen eradication.
در حالی که لیموزین ها کرملین را ترک می کنند و به سمت فرودگاه می روند، به کار ریشه کنی چچن ها بازگشته است.
-
شروع کردم به بالا رفتن از لیموزین.
-
کیتی قبلاً روی صندلی عقب بود که به لیموزین رسیدیم.
example - مثال
-
علیرغم شهرتش، او ترجیح میدهد به جای اینکه سوار لیموزین راننده شود، سوار اتوبوس شود.
-
او راننده لیموزین را وادار کرد تا از یک کوچه به سمت عقب برود تا از افرادی که سعی در تعقیب آنها دارند جلوگیری کند.
synonyms - مترادف
-
limousine
لیموزین
-
shuttle
شاتل
-
automobile
خودرو
-
motorcar
موتور ماشین
-
wheels
چرخ ها
-
خودکار
-
وسیله نقلیه
-
convertible
قابل تبدیل
-
موتور
-
سوار شدن
-
jalopy
ژلوپی
-
sedan
سدان
-
اتوبوس
-
heap
پشته
-
banger
بانگ
-
crate
جعبه
-
hatchback
هاچ بک
-
دستگاه
-
buggy
حشره دار
-
hardtop
سقف سخت
-
jeep
جیپ
-
hooptie
هوپتی
-
roadster
رودستر
-
wagonUS
واگن US
-
کامیون
-
بمب
-
conveyance
انتقال
-
ماشین
-
coupe
کوپه
-
waggonUK
waggonUK
-
van
ون