word - لغت

limo || لیموزین

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈlɪməʊ/

UK :

/ˈlɪməʊ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [limo] در گوگل

description - توضیح

  • a limousine


    یک لیموزین

  • a large expensive car often driven by a chauffeur (= a person employed to drive a car for someone else); short for limousine


    ماشین بزرگ و گرانقیمت که غالباً توسط راننده هدایت می شود (= شخصی که برای رانندگی اتومبیل برای شخص دیگری استخدام می شود). کوتاه برای لیموزین

  • And try riding in a limo with Oscar De La Hoya.


    و با اسکار د لا هویا سوار لیموزین شوید.

  • For Hoover didn't just make phone calls, or misuse a limo.


    زیرا هوور فقط تماس تلفنی برقرار نکرد یا از لیموزین سوء استفاده نکرد.

  • I love the fact that every limo driver treats me as if I have a right to be riding in a limo.


    من عاشق این واقعیت هستم که هر راننده لیموزین طوری با من رفتار می کند که انگار حق دارم سوار لیموزین باشم.

  • As the limos leave the Kremlin and head for the airport it is back to the business of Chechen eradication.


    در حالی که لیموزین ها کرملین را ترک می کنند و به سمت فرودگاه می روند، به کار ریشه کنی چچن ها بازگشته است.

  • I began to climb back into the limo.


    شروع کردم به بالا رفتن از لیموزین.

  • Kitty was already in the backseat when we reached the limo.


    کیتی قبلاً روی صندلی عقب بود که به لیموزین رسیدیم.

example - مثال

  • Despite his fame, he chooses to take the bus rather than get around in a chauffeur-driven limo.


    علیرغم شهرتش، او ترجیح می‌دهد به جای اینکه سوار لیموزین راننده شود، سوار اتوبوس شود.

  • He got the limo driver to drive backwards up an alley to avoid people trying to follow.


    او راننده لیموزین را وادار کرد تا از یک کوچه به سمت عقب برود تا از افرادی که سعی در تعقیب آنها دارند جلوگیری کند.

synonyms - مترادف

  • limousine


    لیموزین

  • shuttle


    شاتل

  • automobile


    خودرو

  • motorcar


    موتور ماشین

  • wheels


    چرخ ها


  • خودکار


  • وسیله نقلیه

  • convertible


    قابل تبدیل


  • موتور


  • سوار شدن

  • jalopy


    ژلوپی

  • sedan


    سدان

  • bus


    اتوبوس

  • heap


    پشته

  • banger


    بانگ

  • crate


    جعبه

  • hatchback


    هاچ بک


  • دستگاه

  • buggy


    حشره دار

  • hardtop


    سقف سخت

  • jeep


    جیپ

  • hooptie


    هوپتی

  • roadster


    رودستر

  • wagonUS


    واگن US


  • کامیون


  • بمب

  • conveyance


    انتقال

  • car


    ماشین

  • coupe


    کوپه

  • waggonUK


    waggonUK

  • van


    ون

antonyms - متضاد