word - لغت

looms || بافندگی

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

luːm

UK :

luːm

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [looms] در گوگل

description - توضیح

  • to appear as a large often frightening or unclear shape or object


    به عنوان یک شکل یا شی بزرگ، اغلب ترسناک یا نامشخص ظاهر شود

  • If an unwanted or unpleasant event looms, it seems likely to happen soon and causes worry


    اگر یک رویداد ناخواسته یا ناخوشایند رخ دهد، به نظر می رسد به زودی رخ می دهد و باعث نگرانی می شود

  • a piece of equipment for weaving (= making thread into cloth)


    وسیله ای برای بافندگی (= ساختن نخ به پارچه)

  • to appear esp. when seeming large and threatening


    ظاهر شدن، به ویژه وقتی بزرگ و تهدید کننده به نظر می رسند

  • a piece of equipment on which thread is woven into cloth


    قطعه ای از تجهیزات که روی آن نخ به صورت پارچه بافته می شود

  • if an unpleasant event looms, it will probably happen and makes people worry


    اگر اتفاق ناخوشایندی رخ دهد، احتمالاً اتفاق می افتد و مردم را نگران می کند

  • if something looms large it becomes very important and could cause serious problems


    اگر چیزی بزرگ به نظر برسد، بسیار مهم می شود و می تواند مشکلات جدی ایجاد کند

example - مثال

  • Dark storm clouds loomed on the horizon.


    ابرهای طوفانی تیره ای در افق ظاهر شدند.

  • Her final exams are looming.


    امتحانات نهایی او نزدیک است.

  • Here too the threat of unemployment has been looming on the horizon.


    در اینجا نیز خطر بیکاری در افق خودنمایی می کند.

  • The threat of closure looms over the workforce.


    تهدید تعطیلی نیروی کار را فرا گرفته است.

  • Record budget deficits, now running well above $200 billion a year loom over the recovery.


    کسری بودجه بی سابقه، که اکنون بیش از 200 میلیارد دلار در سال است، بیش از حد بهبودی است.

  • Stocks of heating oil are at their lowest levels for years, and another crisis may be looming.


    ذخایر نفت گرمایش در سال‌ها به پایین‌ترین سطح خود رسیده است و ممکن است بحران دیگری در راه باشد.


  • این شرکت در مشکلات مالی جدی قرار دارد و بدهی های بیشتری در افق در پیش است.

  • Food retailers became nervous as the threat of a price war loomed large.


    خرده فروشان مواد غذایی عصبی شدند زیرا خطر جنگ قیمتی بزرگ بود.

synonyms - مترادف

  • shows


    نشان می دهد

  • appears


    ظاهر می شود

  • reveals


    آشکار می کند

  • emerges


    پدیدار می شود

  • stands out


    برجسته می شود

  • sticks out


    می چسبد

  • catches the eye


    چشم را جلب می کند

  • exposes


    افشا می کند

  • features


    امکانات

  • flashes


    چشمک می زند

  • presents


    هدیه

  • becomes visible


    قابل مشاهده می شود

  • comes into sight


    به چشم می آید

  • comes into view


    در انگلستان محقق می شود

  • materialisesUK


    سطوح

  • surfaces


    ایالات متحده را تحقق می بخشد

  • materializesUS


    ناشی می شود

  • arises


    شکوفه می دهد

  • blossoms


    می شکند

  • breaks out


    بیرون می آید

  • comes out


    زراعی تا

  • crops up


    طلوع می کند

  • dawns


    اولین

  • debuts


    فوران می کند

  • erupts


    دوباره ظاهر می شود

  • reappears


    دوباره مادی می شود

  • rematerializes


    بالا می رود

  • resurfaces


    شلیک می کند

  • rises


    چشمه می زند

  • shoots up


  • springs up


antonyms - متضاد

  • abandons


    رها می کند

  • declines


    کاهش می یابد

  • descends


    فرود می آید

  • drops


    قطره می کند

  • falls


    سقوط

  • leaves


    برگها

  • neglects


    غفلت می کند

  • recedes


    عقب نشینی می کند