word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
راحتی عالی، به خصوص که توسط چیزهای گران قیمت و زیبا ارائه می شود
-
چیزی گران قیمت که داشتنش خوشایند است اما ضروری نیست
-
کاری که به شما لذت زیادی میدهد اما اغلب نمیتوان آن را انجام داد
-
great comfort esp. as provided by expensive and beautiful possessions, surroundings, or food or something enjoyable and often expensive but not necessary
راحتی عالی، به ویژه بهوسیله داراییهای گرانقیمت و زیبا، محیط اطراف یا غذا، یا چیزی لذتبخش و اغلب گرانقیمت اما ضروری نیست
-
لوکس نیز هر فعالیت غیر معمول و لذت بخش است
-
لذت و راحتی که از چیزهای گران قیمت و زیبا بدست می آورید
-
چیزی گران قیمت که داشتنش خوشایند است اما واقعا ضروری نیست
-
چیزی که به شما لذت میدهد یا مزیتی که معمولاً ندارید
example - مثال
-
در لوکس زندگی کردن
-
a luxury cruise
یک کشتی تفریحی لوکس
-
یک هتل لوکس
-
وسایل تجملی مانند شامپاین و شکلات
-
من دوست دارم هر از گاهی وسایل تجملی برای خودم بخرم.
-
یک روز تعطیل از کار چنین تجملی است.
-
یک زندگی لوکس
-
داشتن حمام اضافی در ابتدا یک امر تجملی بود، اما بعد از بچه دار شدن به یک ضرورت تبدیل شد.
-
دیر خوابیدن یک تجمل واقعی بود.
-
از سهام پول درآوردم و مدتی در تجمل زندگی کردم.
-
بازار خودروهای لوکس به شدت تحت تاثیر رکود قرار گرفت.
-
آنها قصد دارند یک هتل مجلل در نایروبی بسازند.
-
این فروشگاه برندهای لوکسی مانند پرادا و شنل را به فروش می رساند.
-
او از تجملاتی مانند شامپاین و خاویار لذت می برد.
-
سفرهای خارجی هنوز یک لوکس گران قیمت است که بسیاری از پس آن بر نمی آیند.
-
از تجملات بیزنس کلاس مسافرتی لذت بردم.
-
ما نمی توانیم تجمل تاخیر در این تصمیم را تحمل کنیم.
synonyms - مترادف
-
trappings
تله
-
benefits
فواید
-
advantages
مزایای
-
assets
دارایی های
-
perks
امتیازات
-
privileges
امکانات رفاهی
-
amenities
پاداش ها
-
bonuses
زواید
-
frills
شایستگی ها
-
merits
زیبایی ها
-
niceties
پاداش
-
rewards
خواص
-
virtues
پول های بادآورده
-
windfalls
سودمندی
-
advantageousness
راحتی
-
comforts
اضافی
-
conveniences
زیاده خواهی ها
-
extras
امکانات
-
extravagances
انعام
-
features
مثبت ها
-
gratuities
مفاد
-
indulgences
منابع
-
pluses
جوایز
-
provisions
کیفیت ها
-
resources
مزایای حاشیه ای
-
facilities
راحتی موجودات
-
prizes
زنگ ها و سوت ها
-
qualities
-
fringe benefits
-
creature comforts
-
bells and whistles
antonyms - متضاد
-
basics
اصول اولیه
-
essentials
ملزومات
-
fundamentals
مبانی
-
musts
باید
-
necessity
ضرورت
-
requirements
الزامات
-
burdens
بارها
-
millstones
سنگ آسیاب
-
وزن
-
abominations
زشتی ها
-
axioms
بدیهیات
-
bases
پایه ها
-
components
اجزاء
-
constituents
اجزای تشکیل دهنده
-
cornerstones
سنگ بنا
-
disadvantages
معایب
-
discomfort
درد و ناراحتی
-
disruption
قطع
-
elements
عناصر
-
factors
عوامل
-
foundations
صدمه می زند
-
hurts
ناراحتی
-
inconvenience
جراحت
-
رفتار نادرست ایالات متحده
-
misbehaviorUS
رفتار نادرست انگلستان
-
misbehaviourUK
ضروری است
-
necessaries
ریزدانه
-
nitty-gritty
اصول
-
principles
مقدمات
-
rudiments
قوانین
-
rules