word - لغت

luxury || لوکس

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈlʌkʃəri/

UK :

/ˈlʌkʃəri/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [luxury] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • a life of unimaginable luxury


    یک زندگی لوکس غیرقابل تصور

  • Now we'll be able to live in luxury for the rest of our lives.


    حالا ما می توانیم تا آخر عمر در لوکس زندگی کنیم.

  • small luxuries like chocolate and flowers


    تجملات کوچک مانند شکلات و گل

  • I love having a long hot bath—it's one of life's little luxuries.


    من عاشق یک حمام طولانی و آب گرم هستم - این یکی از تجملات کوچک زندگی است.

  • It was a luxury if you had a washing machine in those days.


    اگر در آن روزها ماشین لباسشویی داشتی، لوکس بود.

  • A comfortable bed to sleep in is a luxury that we take for granted.


    یک تخت راحت برای خوابیدن یک لوکس است که ما آن را بدیهی می دانیم.

  • We had the luxury of being able to choose from four good candidates for the job.


    ما این تجمل را داشتیم که بتوانیم از بین چهار نامزد خوب برای این شغل انتخاب کنیم.

  • We spent two weeks in the hotel living in the lap of luxury.


    ما دو هفته را در هتل گذراندیم و در دامان لوکس زندگی کردیم.

  • It was sheer luxury to step into a hot bath.


    قدم گذاشتن در یک حمام آب گرم کاملاً لوکس بود.

  • Silk sheets added the final touch of luxury.


    ملحفه های ابریشمی آخرین لمس لوکس را اضافه کردند.

  • The resort offers luxury on a grand scale.


    این اقامتگاه لوکس را در مقیاس بزرگ ارائه می دهد.

  • We can't afford such luxury.


    ما نمی توانیم چنین تجملی را بپردازیم.

  • He missed the simple luxuries of life like regular meals.


    دلش برای تجملات ساده زندگی، مانند وعده های غذایی معمولی تنگ شده بود.

  • She's had every luxury in life.


    او تمام تجملات را در زندگی داشته است.

  • We can't afford luxuries.


    ما توان پرداخت تجملات را نداریم.

  • He had the luxury of spending time at his family's summer home.


    او این تجمل را داشت که در خانه تابستانی خانواده اش وقت بگذراند.

  • We enjoyed the luxury of an expensive restaurant meal.


    ما از تجمل یک غذای گران یک رستوران لذت بردیم.

  • to live in luxury


    در لوکس زندگی کردن

  • a luxury cruise


    یک کشتی تفریحی لوکس

  • a luxury hotel


    یک هتل لوکس

  • luxuries, such as champagne and chocolate


    وسایل تجملی مانند شامپاین و شکلات

  • I like to buy myself little luxuries from time to time.


    من دوست دارم هر از گاهی وسایل تجملی برای خودم بخرم.

  • A day off work is such a luxury.


    یک روز تعطیل از کار چنین تجملی است.

  • a life of luxury


    یک زندگی لوکس

  • Having an extra bathroom was at first a luxury, but after we had children it became a necessity.


    داشتن حمام اضافی در ابتدا یک امر تجملی بود، اما بعد از بچه دار شدن به یک ضرورت تبدیل شد.

  • Sleeping late was a real luxury.


    دیر خوابیدن یک تجمل واقعی بود.

  • I made money on shares and for a while I lived in luxury.


    از سهام پول درآوردم و مدتی در تجمل زندگی کردم.

  • The market for luxury cars was badly hit by the recession.


    بازار خودروهای لوکس به شدت تحت تاثیر رکود قرار گرفت.

  • They plan to build a luxury hotel in Nairobi.


    آنها قصد دارند یک هتل مجلل در نایروبی بسازند.

  • The store sells luxury brands such as Prada and Chanel.


    این فروشگاه برندهای لوکسی مانند پرادا و شنل را به فروش می رساند.

  • He enjoys luxuries, such as champagne and caviar.


    او از تجملاتی مانند شامپاین و خاویار لذت می برد.

synonyms - مترادف

  • indulgence


    زیاده خواهی

  • extravagance


    اسراف

  • frill


    زواید


  • درمان شود

  • amenity


    تسهیلات، رفاه


  • راحتی

  • delight


    لذت بسیار

  • enjoyment


    لذت بردن

  • exorbitance


    گزاف


  • اضافی

  • gratification


    رضایت

  • hedonism


    لذت گرایی

  • leisure


    اوقات فراغت


  • لذت


  • سعادت

  • bliss


    نادر بودن

  • rarity


    splendourUK

  • splendourUK


    splendorUS

  • splendorUS


    جایزه

  • bonus


    بی اعتدالی

  • immoderation


    اصلاح

  • intemperance


    غیر ضروری

  • refinement


    خود ارضایی

  • superfluity


    تندرستی

  • nonessential


    افتخار بزرگیه

  • non-essential


    زندگی بالا

  • self-indulgence


  • wellbeing


  • well-being




antonyms - متضاد

  • necessity


    ضرورت


  • ضروری است


  • باید


  • پایه ای

  • essentiality


    ضروری بودن


  • نیاز


  • اساسی

  • indispensability


    لازم است


  • حیاتی


  • مورد نیاز


  • شرط اساسی

  • requisite


    مورد ضروری

  • sine qua non


    چیز ضروری


  • خواستن

  • indispensable item


    پيش نياز

  • indispensable thing


    خواسته


  • صلاحیت


  • امری ضروری

  • prerequisite


    شرط

  • desideratum


    تقاضا

  • qualification


    پیش شرط

  • imperative


    مشخصات

  • stipulation


    معیار


  • وضعیت

  • precondition


    بخش حیاتی

  • specification


    باید داشته باشد

  • criterion


    قطعه و قطعه



  • must-have


  • part and parcel