word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل از بزرگ کردن
-
برای اینکه چیزی بزرگتر از آنچه هست به نظر برسد، به خصوص با نگاه کردن به آن از طریق یک لنز
-
تا یک مشکل بزرگتر یا مهمتر شود
synonyms - مترادف
-
enlarging
بزرگ شدن
-
telephoto
تله فوتو
-
telescopic
تلسکوپی
-
zoom
بزرگنمایی
antonyms - متضاد
-
reducing
کاهش می دهد
-
abating
کاهش می یابد
-
moderating
تعدیل کردن
-
decreasing
در حال کاهش
-
diminishing
کاهش
-
lessening
به حداقل رساندن انگلستان
-
minimisingUK
به حداقل رساندن ایالات متحده
-
minimizingUS
کوچک شدن
-
shrinking
خلاصه کردن
-
abridging
تحقیر کردن
-
belittling
محکوم کردن
-
castigating
فشرده سازی
-
compressing
قرارداد
-
condemning
انتقاد از انگلستان
-
contracting
انتقاد از آمریکا
-
criticisingUK
تحقیر کننده
-
criticizingUS
رو به کاهش است
-
debasing
آبروریزی
-
declining
انداختن
-
disgracing
افتادن
-
dropping
پایین آوردن
-
falling
کوچک سازی انگلستان
-
lowering
کوچک کردن ایالات متحده
-
miniaturisingUK
شرم آور
-
miniaturizingUS
کوتاه کردن
-
shaming
سقوط
-
shortening
نرم شدن
-
slumping
تضعیف شدن
-
softening
بازی کردن
-
weakening
-
playing down