word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک مسابقه طولانی حدود 26 مایل یا 42 کیلومتر
-
فعالیتی که برای مدت طولانی ادامه دارد و نیاز به انرژی، صبر یا اراده زیادی دارد
-
یک رویداد ماراتن برای مدت طولانی ادامه دارد و نیاز به انرژی، صبر یا اراده زیادی دارد
-
یک مسابقه دویدن کمی بیش از 26 مایل (42.195 کیلومتر)
-
فعالیتی که زمان زیادی می برد و شما را بسیار خسته می کند
-
مربوط به ماراتن (= مسابقات دویدن)
-
برای توصیف چیزی که زمان زیادی می برد و شما را بسیار خسته می کند استفاده می شود
-
یک مسابقه طولانی، دویدن در جاده ها، 26.2 مایل یا 42.2 کیلومتر
-
ماراتن نیز فعالیتی است که برای مدت بسیار طولانی ادامه دارد
-
فعالیت ماراتن فعالیتی است که برای مدت بسیار طولانی ادامه دارد
-
فصل یک ماراتن است نه دوی سرعت.
-
این سینما ماراتن سالانه فیلم ترسناک خود را برگزار می کند.
-
فکر می کنم از اینجا تا Cloisters و بازگشت بسیار نزدیک به یک نیمه ماراتن است.
-
Without Shirley, he probably wouldn't have done a ton of marathons and collected his first medal from the Hundred Club.
بدون شرلی، او احتمالاً یک تن ماراتن انجام نمی داد و اولین مدال خود را از باشگاه صد به دست نمی آورد.
example - مثال
-
یک سفر ماراتن به مدت 56 ساعت
-
یک نبرد حقوقی ماراتن
-
یک مسابقه ماراتن پنج ست تنیس
-
نقاشی در یک جلسه ماراتن کامل می شود.
-
the London/New York marathon
ماراتن لندن/نیویورک
-
او اولین ماراتن خود را در کمتر از سه ساعت انجام داد/دوید.
-
پخش انتخابات، یک ماراتن نه ساعته، تا ساعت هفت صبح ادامه دارد.
-
a marathon runner
یک دونده ماراتن
-
دیروز یک جلسه ماراتن با 55 تست داشتم.
-
ماراتن شهر نیویورک از استاتن آیلند آغاز می شود و در پارک مرکزی منهتن به پایان می رسد.
-
یک ماراتن رقص
-
جلسه مذاکره ماراتن تمام شب به طول انجامید.
synonyms - مترادف
-
اجرا کن
-
endurance run
دویدن استقامتی
-
cross-country race
مسابقه کراس کانتری
-
ultramarathon
اولترا ماراتن
-
endurance race
مسابقه استقامتی
-
تست استقامت
-
مسابقه فوق مسافت
-
long-distance event
رویداد از راه دور
-
long-distance race
مسابقه مسافت طولانی
-
marathon race
مسابقه ماراتن
-
long-distance running competition
مسابقات دوی مسافت طولانی
antonyms - متضاد
-
مختصر
-
مقدار کمی
-
mini
مینی
-
کوتاه
-
shortish
کوتاه مدت
-
short-lived
موقت
-
short-term
گذراندن
-
انی
-
passing
گذرا
-
momentary
ناپایدار
-
transient
زودگذر
-
impermanent
محو شدن
-
ephemeral
بازیگری
-
transitory
فراری
-
fleeting
توقفگاه
-
provisional
جایگزین
-
interim
محدود
-
evanescent
فرار
-
acting
متناوب
-
fugacious
دما
-
fugitive
-
stopgap
-
makeshift
-
provisory
-
substitute
-
provisionary
-
-
volatile
-
alternate
-
temp
-
unstable