word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
افسری با بالاترین درجه در ارتش یا نیروی هوایی برخی کشورها
-
یک مقام مسئول یک رویداد یا مراسم عمومی مهم
-
شخصی که جمعیت، ترافیک و غیره را در یک رویداد ورزشی یا سایر رویدادهای عمومی کنترل می کند
-
افسر مسئول آتش نشانی
-
افکار، ایده ها و غیره خود را به گونه ای سازماندهی کنید که واضح، موثر و یا به راحتی قابل درک باشند
-
برای سازماندهی همه افراد یا چیزهایی که برای آمادگی برای یک نبرد، انتخابات و غیره نیاز دارید
-
برای کنترل یا سازماندهی یک گروه بزرگ
-
گرد هم آوردن یا سازماندهی افراد یا چیزها به منظور دستیابی به یک هدف خاص
-
مقامی که در اجرای یک رویداد عمومی مشارکت دارد
-
کسی که در یک رویداد عمومی شرکت دارد، به ویژه یک فرد مشهور که برای رهبری یک رژه انتخاب شده است
-
یک مقام دولتی که مسئول اجرای تصمیمات دادگاه حقوقی است
-
عنوانی که برای افسران مهم در نیروهای مسلح برخی کشورها استفاده می شود
-
عنوانی که برای افسران پلیس یا آتش نشانی در برخی از مناطق ایالات متحده استفاده می شود
-
برای جمع آوری یا سازماندهی افراد یا چیزها، به ویژه. برای رسیدن به یک هدف خاص
-
مقامی که یک مراسم عمومی را تنظیم و کنترل می کند
-
در برخی از مناطق ایالات متحده، مارشال همچنین عنوانی است که برای افسران پلیس یا آتش نشانی با درجه بالا استفاده می شود.
-
In some parts of the US marshal is also a title used for police or fire department officers of high rank.
در پایان پیاده روی یک مارشال فرم شما را امضا می کند.
-
شما ممکن است این شانس را داشته باشید که مارشال یک قاضی شوید. اگر چنین است، البته به آن بپرید.
-
او با پیوستن به کوریای سلطنتی، پس از آن جانشین شوالیه مارشال ارل و مارشال خانواده شد.
-
Joining the royal curia, he then became knight-deputy to the earl marshal and marshal of the household.
یک مارشال فدرال
-
فرماندار راس بارنت می سی سی پی نمی خواست مارشال های فدرال قدرت او را جابجا کنند.
-
مارشال آتش نشانی
-
چارلتون هستون مارشال بزرگ رژه کریسمس هالیوود بود.
-
example - مثال
-
Field Marshal Lord Haig
فیلد مارشال لرد هیگ
-
مارشال نیروی هوایی سلطنتی
-
یک مارشال فدرال
-
The fighting in the city followed reports of the rebels marshalling their forces in the countryside.
درگیری در شهر به دنبال گزارش هایی مبنی بر اعزام شورشیان به نیروهای خود در حومه شهر صورت گرفت.
-
این شرکت در حال تجمیع نیروها/منابع خود برای یک پرونده قضایی طولانی است.
-
آنها یک ناوگان متشکل از 1000 قایق را برای کمک به پاکسازی نفت راه اندازی کرده بودند.
-
بعید است که شورشیان بتوانند به اندازه نیروهای دولتی قدرت آتش داشته باشند.
-
مارشال ها برای جلوگیری از هجوم تماشاگران به پیست مسابقه بیهوده تلاش کردند.
-
مارشال بزرگ رژه یک عصای حکاکی شده به همراه داشت.
-
مارشال های آمریکایی در یافتن فراریان و فراریان تخصص دارند.
-
یک فیلد مارشال/ معاون هوایی
-
Marshal Pétain
مارشال پتن
-
Yes Marshal.
بله مارشال
-
معاون مارشال آتش نشانی ایالتی تحقیقات آتش سوزی را رهبری کرد.
-
ممنون مارشال
-
رئیس جمهور در تلاش است تا از طرح خود حمایت کند.
-
شهردار مارشال افتخاری رژه روز سنت پاتریک بود.
-
مارشال های فدرال او را به فرودگاه برده و اخراج کردند.
synonyms - مترادف
-
ترتیب دادن
-
سفارش
-
organiseUK
organiseUK
-
organizeUS
organizeUS
-
دامنه
-
array
آرایه
-
classify
طبقه بندی کردن
-
dispose
در معرض قرار دادن
-
systematiseUK
systematiseUK
-
systematizeUS
سیستم سازی ایالات متحده
-
codify
کدگذاری
-
رتبه
-
موقعیت
-
methodize
روش کردن
-
align
تراز کردن
-
توزیع کردن
-
triage
تریاژ
-
فضا
-
rationaliseUK
rationaliseUK
-
rationalizeUS
منطقی کردن ایالات متحده
-
clarify
روشن کردن
-
به صف شدن
-
چیدمان
-
مرتب
-
مرتب کردن
-
به ترتیب تنظیم کنید
-
در موقعیت قرار داده است
-
را در موقعیت قرار دهید
-
marshallUS
marshallUS
-
گروه
-
محل
antonyms - متضاد
-
demob
تخریب
-
demobiliseUK
demobiliseUK
-
demobilizeUS
unmobilize US
-
derange
بی نظم
-
disarrange
بر هم زدن
-
disarray
بی نظمی
-
پراکنده کردن
-
disperse
مچاله کردن
-
rumple
ناراحت
-
scatter
گیج کردن
-
upset
به هم ریختن
-
confuse
مزاحم
-
disorganize
تقسیم کنید
-
disturb
ترک کردن
-
از دست دادن
-
سوء مدیریت
-
درهم ریختن
-
قاطی کردن
-
mismanage
بی توجهی
-
muddle
جداگانه، مجزا
-
muss up
گسترش
-
neglect
مخلوط کردن
-
بهم ریختن
-
متلاشی کردن
-
مختل کردن
-
jumble
ژولیده
-
discompose
muss
-
disrupt
ول کردن
-
dishevel
-
muss
-
tousle