word - لغت

mediation || پادرمیانی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˌmiːdiˈeɪʃn/

UK :

/ˌmiːdiˈeɪʃn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mediation] در گوگل

description - توضیح

example - مثال


  • میانجیگری راهی برای حل مسائلی است که هنگام جدایی یک زوج ایجاد می شود.


  • فرآیند میانجیگری بدون پذیرش مسئولیت است.


  • این گونه ممکن است با وساطت انسان به آمریکای شمالی رسیده باشد.

  • Last-minute attempts at mediation failed.


    تلاش‌های لحظه آخری برای میانجیگری شکست خورد.

  • In divorce cases where there are children mediation is preferable to going to court.


    در پرونده های طلاق که فرزندان وجود دارند، میانجی گری بر مراجعه به دادگاه ارجحیت دارد.

  • Many cases are settled out of court through mediation or other means.


    بسیاری از پرونده ها خارج از دادگاه از طریق میانجی گری یا روش های دیگر حل و فصل می شوند.

  • mediation service/process/talks


    خدمات میانجیگری/فرآیند/مذاکرات

  • mediation efforts/skills


    تلاش ها/مهارت های میانجی گری


  • اگر وارد میانجیگری شوید، هر دو طرف باید در مورد اینکه چه کسی بر این روند نظارت دارد توافق کنند.

synonyms - مترادف

  • arbitration


    داوری

  • conciliation


    آشتی


  • مداخله

  • interposition


    تداخل

  • intercession


    شفاعت

  • reconciliation


    اصلاح


  • مذاکره

  • intermediation


    واسطه گری

  • facilitation


    تسهیل

  • temporization


    موقتی سازی

  • good offices


    دفاتر خوب

  • shuttle diplomacy


    دیپلماسی شاتل

  • mediatorship


    میانجیگری


  • درگیری

  • interceding


    شفاعت کردن


  • آژانس

  • peacemaking


    صلح سازی


  • عمل

  • interposing


    در میان گذاشتن

  • pacification


    آرام سازی

  • arbitrament


    حفظ صلح

  • peacekeeping


    دیپلماسی

  • diplomacy


    روابط بین المللی

  • international relations


    نامزدی

  • engagement


    درخواست

  • solicitation


    قدم گذاشتن

  • stepping in


    به عنوان یک واسطه عمل می کند

  • acting as an intermediary


    مماشات

  • appeasement



    Warning: Undefined array key 28 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529

antonyms - متضاد


  • بحث و جدل

  • contention


    مشاجره

  • disagreement


    اختلاف نظر


  • مبارزه کردن

  • provocation


    تحریک