word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
متشکل از انواع مختلف چیزها یا افراد
-
هم برای مرد و هم برای زن
-
نشان دادن ترکیبی از احساسات یا نظرات مختلف
-
از جمله انواع مختلفی از افراد یا چیزها
-
شامل هر دو جنس
-
از جمله افرادی از ادیان یا نژادهای مختلف
-
ترکیب ویژگی های مثبت و منفی
-
مخلوط همچنین می تواند به معنای ترکیب افراد از نژادها یا مذاهب مختلف باشد
-
نشان دادن ترکیبی از نتایج، نظرات یا کیفیت های مختلف
-
طیفی از چیزهایی که در نوع یا کیفیت متفاوت است
-
یک پروژه ساختمانی متشکل از انواع مختلف ساختمان ها با اهداف یا کاربری های مختلف
-
مجموعه ای از گزاره ها که به نظر می رسد ابتدا یک چیز را می گویند و سپس یک چیز متفاوت یا مخالف
-
یک تالار برای آقایان، یکی برای خانم ها و سومی مختلط است.
-
واکنش ها به این اعلامیه تا حدودی متفاوت بود.
-
این نمایش مخاطبان ترکیبی از کودکان و بزرگسالان را به خود جذب می کند.
-
یک کیسه پلاستیکی در گلدان خود قرار دهید و با سیمان مخلوط آماده پر کنید.
-
But the College says it's now as a mixed college the Somerville can best function and encourage academic excellence in women.
اما کالج میگوید که اکنون به عنوان یک کالج مختلط، سامرویل میتواند بهترین عملکرد را داشته باشد و برتری آکادمیک را در زنان تشویق کند.
-
مخلوط میوه خشک و شیر را در قوطی آماده شده بکوبید.
-
بسیاری از والدین ناتنی جدید اعتراف می کنند که احساسات متفاوتی در مورد خانواده جدید خود دارند.
-
دخترهای دیگر احساسات متفاوتی داشتند، برخی از آنها برای من خوشحال بودند اما برخی حسادت می کردند.
-
یک سالاد از سبزیجات مخلوط
-
درجات افتخاری ترکیبی ذکر شده در زیر به طور خاص برای دانشجویان حقوق غیرحرفه ای ارائه می شود.
-
این محله از نظر نژادی و اجتماعی بسیار مختلط است.
-
بعد از هم زدن مخلوط کیک، یک مشت مغزهای مخلوط شده اضافه کنید.
-
اگر نیو دیل تنها بر اساس موفقیت اقتصادی آن مورد قضاوت قرار گیرد، آنگاه حکم باید ترکیبی باشد.
-
یک خانواده مخلوط نژادی
-
دبیرستان بریزبن یک مدرسه مختلط بود، بنابراین ما چیزهای زیادی داشتیم که ما را از درسهایمان منحرف میکردیم.
-
همچنین، آیا فیلتراسیون زیر شنی سنتی یا جریان معکوس را برای یک مجموعه ترکیبی توصیه می کنید؟
-
یک گیزر در کتفورد زمانی با آرد مخلوط شد.
example - مثال
-
یک رژیم غذایی ترکیبی
-
سواحل با شن و ماسه مخلوط و زونا
-
من هنوز در مورد رفتن به برزیل احساسات متفاوتی دارم (= مطمئن نیستم چه فکر کنم).
-
من با احساساتی متفاوت به داستان او گوش دادم.
-
این مطالعات نتایج متفاوتی را به همراه داشته است.
-
The results were decidedly mixed.
نتایج به طور قطع مخلوط شد.
-
هوا اخیراً بسیار مختلط بوده است.
-
داشتن یک پدر معروف می تواند یک موهبت متفاوت باشد.
-
این نمایشنامه با استقبال متفاوتی از سوی منتقدان مواجه شد (= برخی آن را پسندیدند، برخی نه).
-
این فیلم با واکنش متفاوت بینندگان و منتقدان مواجه شد.
-
British athletes had mixed fortunes in yesterday's competition.
ورزشکاران بریتانیایی در مسابقات دیروز شانس های مختلفی داشتند.
-
an ethnically mixed community
یک جامعه مخلوط قومی
-
افراد مخلوط نژاد
-
ازدواج مختلط (= بین دو نفر از نژادها یا مذاهب مختلف)
-
یک سالاد مخلوط
-
مرغ را با سبزیجات مخلوط سرو کردم.
-
جنگلی مخلوط از خاکستر، بلوط و توس
-
دانش آموزان کلاس دارای توانایی مختلط (= سطوح مختلف توانایی) هستند.
-
یک مدرسه مختلط
-
من ترجیح می دهم در مورد آن در شرکت مختلط صحبت نکنم.
-
او از پدر و مادری از نژاد مختلط متولد شد.
-
a neighbourhood with a mixed population
محله ای با جمعیت مختلط
-
واکنش های متفاوتی نسبت به تغییرات وجود داشته است.
-
نتایج کمی ترکیبی تر از آن چیزی است که ما امیدوار بودیم (= برخی خوب هستند اما برخی بد).
-
او یک گروه دوستان بسیار مختلط دارد.
-
بچه های ما به مدرسه مختلط می روند.
-
Some of his jokes were too rude for mixed company (= a group where both males and females are present).
برخی از شوخی های او برای شرکت مختلط (= گروهی که هم زن و هم مرد در آن حضور دارند) بی ادبانه بود.
-
ازدواج مختلط
-
I have mixed emotions/feelings about moving across the country – it’s exciting but I’ll miss my old friends.
من در مورد حرکت در سراسر کشور احساسات / احساسات متفاوتی دارم - هیجان انگیز است، اما دلم برای دوستان قدیمی ام تنگ خواهد شد.
-
The island’s population is of mixed descent.
جمعیت این جزیره از تبار مختلط است.
-
عملکرد کلی اقتصادی کشور در سال گذشته نسبتاً متفاوت بود.
synonyms - مترادف
-
varied
متنوع
-
assorted
متفرقه
-
miscellaneous
ناهمسان
-
گوناگون، متنوع
-
رنگارنگ
-
motley
متفاوت است
-
differing
متنوع شده است
-
diversified
ناهمگون
-
heterogeneous
مختلف
-
disparate
درهم ریخته
-
jumbled
ترکیب
-
variegated
التقاطی
-
compound
اتفاقی
-
eclectic
بی تفاوت
-
haphazard
سینک آشپزخانه
-
indiscriminate
زاغی
-
kitchen-sink
تکه تکه کاری
-
magpie
پیبالد
-
patchwork
بی بند و باری
-
piebald
جلا دادن
-
promiscuous
تکه تکه
-
raggle-taggle
کامپوزیت
-
ragtag
تعداد زیاد و متنوع
-
sundry
بی نظم
-
composite
ناهمگن
-
manifold
مخلوط کردن
-
disordered
-
heterogenous
-
multifarious
-
mixed-up
-
antonyms - متضاد
-
homogeneous
همگن
-
unmixed
یک دست
-
isolated
جدا شده
-
خالص
-
alike
یکسان
-
homogenous
پسندیدن
-
تنها
-
lone
جداگانه، مجزا
-
مشابه
-
مفرد
-
مخلوط شده
-
غیر ترکیبی
-
singular
لباس فرم
-
ummixed
همسان
-
uncombined
بی تنوع
-
غیر متغیر
-
identical
بدون تغییر
-
unvaried
استوار
-
unvarying
ساده
-
unchanging
ایالات متحده استاندارد شده
-
زوج
-
شبیه
-
standardizedUS
استاندارد شده انگلستان
-
تغییر ناپذیر
-
unaltered
ثابت
-
unchanged
-
resembling
-
standardisedUK
-
invariable
-
changeless
-