word - لغت

mixed || مختلط

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/mɪkst/

UK :

/mɪkst/

US :

family - خانواده

mix
مخلوط کردن
mixer
مخلوط کن
mixture
مخلوط

google image

نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mixed] در گوگل

description - توضیح

  • consisting of several different types of things or people


    متشکل از انواع مختلف چیزها یا افراد

  • for both males and females


    هم برای مرد و هم برای زن

  • showing a mixture of different feelings or opinions


    نشان دادن ترکیبی از احساسات یا نظرات مختلف


  • از جمله انواع مختلفی از افراد یا چیزها

  • including both sexes


    شامل هر دو جنس

  • including people of different religions or races


    از جمله افرادی از ادیان یا نژادهای مختلف

  • combining positive and negative features


    ترکیب ویژگی های مثبت و منفی

  • Mixed can also mean combining people of different races or religions


    مخلوط همچنین می تواند به معنای ترکیب افراد از نژادها یا مذاهب مختلف باشد

  • showing a mixture of different results, opinions, or qualities


    نشان دادن ترکیبی از نتایج، نظرات یا کیفیت های مختلف


  • طیفی از چیزهایی که در نوع یا کیفیت متفاوت است

  • a building project consisting of different types of buildings with different purposes or uses


    یک پروژه ساختمانی متشکل از انواع مختلف ساختمان ها با اهداف یا کاربری های مختلف


  • مجموعه ای از گزاره ها که به نظر می رسد ابتدا یک چیز را می گویند و سپس یک چیز متفاوت یا مخالف

  • One hall of residence is for men, one is for women and the third is mixed.


    یک تالار برای آقایان، یکی برای خانم ها و سومی مختلط است.

  • Reactions to the announcement were somewhat mixed.


    واکنش ها به این اعلامیه تا حدودی متفاوت بود.

  • The show draws a mixed audience of children and adults.


    این نمایش مخاطبان ترکیبی از کودکان و بزرگسالان را به خود جذب می کند.


  • یک کیسه پلاستیکی در گلدان خود قرار دهید و با سیمان مخلوط آماده پر کنید.

  • But the College says it's now as a mixed college the Somerville can best function and encourage academic excellence in women.


    اما کالج می‌گوید که اکنون به عنوان یک کالج مختلط، سامرویل می‌تواند بهترین عملکرد را داشته باشد و برتری آکادمیک را در زنان تشویق کند.

  • Beat in the mixed dried fruit and milk and turn into the prepared can.


    مخلوط میوه خشک و شیر را در قوطی آماده شده بکوبید.

  • Many new step-parents will admit to having mixed emotions about their new family.


    بسیاری از والدین ناتنی جدید اعتراف می کنند که احساسات متفاوتی در مورد خانواده جدید خود دارند.

  • The other girls had mixed feelings, some of them were happy for me but some were jealous.


    دخترهای دیگر احساسات متفاوتی داشتند، برخی از آنها برای من خوشحال بودند اما برخی حسادت می کردند.

  • a salad of mixed greens


    یک سالاد از سبزیجات مخلوط

  • The mixed honours degrees mentioned below specifically cater for the non-vocational law student.


    درجات افتخاری ترکیبی ذکر شده در زیر به طور خاص برای دانشجویان حقوق غیرحرفه ای ارائه می شود.

  • This is a very mixed neighborhood both racially and socially.


    این محله از نظر نژادی و اجتماعی بسیار مختلط است.

  • After beating the cake mixture add a handful of mixed nuts.


    بعد از هم زدن مخلوط کیک، یک مشت مغزهای مخلوط شده اضافه کنید.

  • If the New Deal is judged by its economic success alone then the verdict must be a mixed one.


    اگر نیو دیل تنها بر اساس موفقیت اقتصادی آن مورد قضاوت قرار گیرد، آنگاه حکم باید ترکیبی باشد.

  • a mixed-race family


    یک خانواده مخلوط نژادی

  • Brisbane High was a mixed school so we had plenty to distract us from our lessons.


    دبیرستان بریزبن یک مدرسه مختلط بود، بنابراین ما چیزهای زیادی داشتیم که ما را از درس‌هایمان منحرف می‌کردیم.

  • Also would you recommend traditional or reverse-flow undergravel filtration for a mixed set-up?


    همچنین، آیا فیلتراسیون زیر شنی سنتی یا جریان معکوس را برای یک مجموعه ترکیبی توصیه می کنید؟

  • A geezer down in Catford once mixed smack with flour.


    یک گیزر در کتفورد زمانی با آرد مخلوط شد.

example - مثال

  • a mixed diet


    یک رژیم غذایی ترکیبی

  • beaches with mixed sand and shingle


    سواحل با شن و ماسه مخلوط و زونا

  • I still have mixed feelings about going to Brazil (= I am not sure what to think).


    من هنوز در مورد رفتن به برزیل احساسات متفاوتی دارم (= مطمئن نیستم چه فکر کنم).

  • I listened to her story with mixed emotions.


    من با احساساتی متفاوت به داستان او گوش دادم.

  • These studies have produced mixed results.


    این مطالعات نتایج متفاوتی را به همراه داشته است.

  • The results were decidedly mixed.


    نتایج به طور قطع مخلوط شد.

  • The weather has been very mixed recently.


    هوا اخیراً بسیار مختلط بوده است.

  • Having a famous father can be a mixed blessing.


    داشتن یک پدر معروف می تواند یک موهبت متفاوت باشد.

  • The play was given a mixed reception by the critics (= some liked it some did not).


    این نمایشنامه با استقبال متفاوتی از سوی منتقدان مواجه شد (= برخی آن را پسندیدند، برخی نه).

  • The film met with a mixed reaction from viewers and critics.


    این فیلم با واکنش متفاوت بینندگان و منتقدان مواجه شد.

  • British athletes had mixed fortunes in yesterday's competition.


    ورزشکاران بریتانیایی در مسابقات دیروز شانس های مختلفی داشتند.

  • an ethnically mixed community


    یک جامعه مخلوط قومی

  • people of mixed race


    افراد مخلوط نژاد

  • a mixed marriage (= between two people of different races or religions)


    ازدواج مختلط (= بین دو نفر از نژادها یا مذاهب مختلف)

  • a mixed salad


    یک سالاد مخلوط

  • I served chicken with mixed vegetables.


    مرغ را با سبزیجات مخلوط سرو کردم.

  • a mixed woodland of ash, oak and birch


    جنگلی مخلوط از خاکستر، بلوط و توس

  • The students in the class are of mixed ability (= different levels of ability).


    دانش آموزان کلاس دارای توانایی مختلط (= سطوح مختلف توانایی) هستند.

  • a mixed school


    یک مدرسه مختلط

  • I'd rather not talk about it in mixed company.


    من ترجیح می دهم در مورد آن در شرکت مختلط صحبت نکنم.

  • She was born to parents of mixed race.


    او از پدر و مادری از نژاد مختلط متولد شد.

  • a neighbourhood with a mixed population


    محله ای با جمعیت مختلط

  • There has been a mixed reaction to the changes.


    واکنش های متفاوتی نسبت به تغییرات وجود داشته است.

  • The results are a little more mixed than we had hoped (= some are good but some are bad).


    نتایج کمی ترکیبی تر از آن چیزی است که ما امیدوار بودیم (= برخی خوب هستند اما برخی بد).

  • She has a very mixed group of friends.


    او یک گروه دوستان بسیار مختلط دارد.

  • Our children go to a mixed school.


    بچه های ما به مدرسه مختلط می روند.

  • Some of his jokes were too rude for mixed company (= a group where both males and females are present).


    برخی از شوخی های او برای شرکت مختلط (= گروهی که هم زن و هم مرد در آن حضور دارند) بی ادبانه بود.

  • a mixed marriage


    ازدواج مختلط

  • I have mixed emotions/feelings about moving across the country – it’s exciting but I’ll miss my old friends.


    من در مورد حرکت در سراسر کشور احساسات / احساسات متفاوتی دارم - هیجان انگیز است، اما دلم برای دوستان قدیمی ام تنگ خواهد شد.

  • The island’s population is of mixed descent.


    جمعیت این جزیره از تبار مختلط است.

  • The country's overall economic performance last year was rather mixed.


    عملکرد کلی اقتصادی کشور در سال گذشته نسبتاً متفاوت بود.

synonyms - مترادف

  • varied


    متنوع

  • assorted


    متفرقه

  • miscellaneous


    ناهمسان


  • گوناگون، متنوع


  • رنگارنگ

  • motley


    متفاوت است

  • differing


    متنوع شده است

  • diversified


    ناهمگون

  • heterogeneous


    مختلف

  • disparate


    درهم ریخته

  • jumbled


    ترکیب

  • variegated


    التقاطی

  • compound


    اتفاقی

  • eclectic


    بی تفاوت

  • haphazard


    سینک آشپزخانه

  • indiscriminate


    زاغی

  • kitchen-sink


    تکه تکه کاری

  • magpie


    پیبالد

  • patchwork


    بی بند و باری

  • piebald


    جلا دادن

  • promiscuous


    تکه تکه

  • raggle-taggle


    کامپوزیت

  • ragtag


    تعداد زیاد و متنوع

  • sundry


    بی نظم

  • composite


    ناهمگن

  • manifold


    مخلوط کردن

  • disordered


  • heterogenous


  • multifarious


  • mixed-up



antonyms - متضاد

  • homogeneous


    همگن

  • unmixed


    یک دست

  • isolated


    جدا شده


  • خالص

  • alike


    یکسان

  • homogenous


    پسندیدن


  • تنها

  • lone


    جداگانه، مجزا


  • مشابه


  • مفرد


  • مخلوط شده


  • غیر ترکیبی

  • singular


    لباس فرم

  • ummixed


    همسان

  • uncombined


    بی تنوع


  • غیر متغیر

  • identical


    بدون تغییر

  • unvaried


    استوار

  • unvarying


    ساده

  • unchanging


    ایالات متحده استاندارد شده


  • زوج


  • شبیه

  • standardizedUS


    استاندارد شده انگلستان


  • تغییر ناپذیر

  • unaltered


    ثابت

  • unchanged


  • resembling


  • standardisedUK


  • invariable


  • changeless