moderated

base info - اطلاعات اولیه

moderated - تعدیل شد

N/A - N/A

ˈmɑː.də.reɪt

UK :

ˈmɒd.ər.eɪt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [moderated] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • رئیس جمهور ممکن است مجبور شود موضع خود را در مورد کاهش مالیات تعدیل کند.

  • Weather conditions have moderated, making a rescue attempt possible.


    شرایط آب و هوایی تعدیل شده است و تلاش برای نجات امکان پذیر است.

  • The marked scripts are sent away to be moderated.


    اسکریپت های علامت گذاری شده برای تعدیل ارسال می شوند.

  • We moderate to ensure fairness in marking.


    ما تعدیل می کنیم تا از انصاف در علامت گذاری اطمینان حاصل کنیم.

  • The entire message board is moderated to ensure that only genuine stock market discussions are featured.


    کل تابلوی پیام تعدیل می شود تا اطمینان حاصل شود که فقط بحث های واقعی بازار سهام ارائه می شود.

  • The broadcaster has vowed to moderate more strictly on its social media pages.


    این پخش کننده قول داده است که در صفحات رسانه های اجتماعی خود به شدت تعدیل کند.

  • They asked him to moderate the debate.


    آنها از او خواستند که مناظره را تعدیل کند.

  • The encounter took place with both men seated at a table with PBS's Gwen Ifill moderating .


    این رویارویی با هر دو مرد که پشت میز نشسته بودند، انجام شد و گوئن ایفیل از PBS مدیریت می کرد.

synonyms - مترادف
  • diluted


    رقیق شده

  • qualified


    واجد شرایط

  • vapid


    پوچ

  • weakened


    ضعیف شده است

  • toned-down


    کم رنگ

  • watered-down


    سیراب کردن

  • dilute


    رقیق کردن


  • ضعیف


  • لاغر

  • adulterated


    تقلبی

  • wishy-washy


    آرزو-شست

  • watery


    آبکی

  • attenuated


    ضعیف شده

  • washy


    شستشو

  • cut


    برش

  • spiked


    میخ دار

  • impoverished


    فقیر شده

  • shaved


    تراشیده

  • impaired


    دچار اختلال شده است

  • tempered


    خنثی شده

  • reduced


    کاهش

  • laced


    توری

  • watered down


    آبدار

  • waterish


    نازک شده

  • thinned


    بی مزه

  • feeble


    بیش از حد رقیق شده

  • insipid


    سبک

  • overdiluted


    کاسته


  • مختلط

  • diminished


  • mixed


antonyms - متضاد
  • unqualified


    فاقد صلاحیت

  • categorical


    طبقه بندی شده

  • outright


    کاملا

  • categoric


    مطلق


  • جمع


  • پر شده


  • بی چون و چرا

  • unequivocal


    کامل


  • بدون ابهام

  • unambiguous


    بدون رزرو

  • unreserved


    بدون قید و شرط

  • unconditional


    کل


  • اصل

  • genuine


    ترتیب

  • arrant


    از صمیم قلب

  • wholehearted


    قطعی


  • دقیق

  • definite


    سازش ناپذیر

  • definitive


    محکم

  • thoroughgoing


    کاهش نیافته

  • uncompromising


    مستقیم


  • بیان

  • unmitigated


    غیر قابل تردید

  • downright


    مطمئن


  • مثبت


  • indubitable



  • unquestionable


  • conclusive



لغت پیشنهادی

offend

لغت پیشنهادی

intense

لغت پیشنهادی

allegation