word - لغت

monied || پولی

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈmʌnid/

UK :

/ˈmʌnid/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monied] در گوگل

description - توضیح

  • another spelling of moneyed


    املای دیگری از پولدار

  • High-priced scotch will more likely remain an investment in finer living and not just for the monied class.


    اسکاچ با قیمت بالا به احتمال زیاد سرمایه گذاری برای زندگی بهتر باقی خواهد ماند و نه فقط برای طبقه پولدار.

  • As long as political parties are utterly dependent on monied donors, ordinary folks are unlikely to get in the gates.


    تا زمانی که احزاب سیاسی کاملاً به کمک‌کنندگان مالی وابسته هستند، بعید است که مردم عادی وارد دروازه‌ها شوند.

  • He must have been a monied gentleman because it was a marvellous house.


    او باید یک جنتلمن پولدار بوده باشد زیرا خانه شگفت انگیزی بود.

  • He was going to pick them up out of the gutter and establish them in the monied world where he knew they belonged.


    او می‌خواست آنها را از ناودان بیرون بیاورد و در دنیای پولی مستقر کند که می‌دانست به آن تعلق دارند.

  • Everyone could feel the abnormal strains that were now racking the monied world.


    همه می‌توانستند فشارهای غیرطبیعی را که اکنون دنیای پولی را درگیر کرده بودند، احساس کنند.

example - مثال

synonyms - مترادف

  • affluent


    فراوان

  • well-heeled


    پاشنه بلند


  • ثروتمند


  • پول دار

  • moneyed


    فلاش

  • flush


    مجلل

  • opulent


    خوش گذران

  • well-to-do


    لود شده

  • well-off


    با جیب عمیق

  • loaded


    چربی

  • deep-pocketed


    جوراب ابریشمی

  • fat


    گربه چاق

  • silk-stocking


    به خوبی ثابت شده است

  • fat-cat


    خوش وقف

  • well-fixed


    موفق

  • well-endowed


    ضرب شده

  • prosperous


    در پول


  • دارایی

  • minted


    قابل توجه


  • با جیب های عمیق

  • propertied


    پول نقد


  • پاشنه خوب

  • with deep pockets


    غلتیدن در آن


  • در خیابان آسان

  • well heeled


    غلت زدن در پول

  • rolling in it


    ساخته شده از پول


  • راحت

  • rolling in money


    شکوفا شدن

  • made of money



  • flourishing


antonyms - متضاد

  • impoverished


    فقیر شده


  • فقیر

  • destitute


    بی بضاعت

  • impecunious


    تهی دست

  • indigent


    بیچاره

  • penniless


    بی پول

  • penurious


    فقر زده

  • poverty-stricken


    نیازمند

  • needy


    شکست

  • broke


    سخت

  • hard-up


    پوست

  • skint


    سنگ شکسته

  • stony-broke


    شکست خوردن

  • failing


    ناکافی

  • insufficient


    فاقد

  • lacking


    رنج کشیدن

  • suffering


    ناموفق

  • unsuccessful


    خواستن

  • wanting


    پایین در پاشنه پا


  • روی خط نان

  • on the breadline


    التماس کرد

  • beggared


    محروم

  • underprivileged


    ورشکسته

  • deprived


    سخت کردن

  • pauperized


    پایین و بیرون

  • insolvent


    خراب

  • bankrupt




  • moneyless


  • ruined