word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
چیزی بزرگ و زشت، به خصوص یک ساختمان
-
چیزی که بسیار زشت و معمولاً بزرگ است
-
این یک غوغا، یک هیولا، و مقداری تاخیر در دستور کار است.
-
این ساختمان یکی دیگر از هیولاهایی است که به عنوان یک قطعه معماری درخشان شناخته می شود.
-
یک هیولا آجری 275 اتاقه
-
But it was also a land full of genetic monstrosities, the type of composite beasts in which the Shanhai jing delighted.
اما این سرزمین پر از هیولاهای ژنتیکی نیز بود، نوعی از جانوران ترکیبی که شنهای جینگ از آن لذت می برد.
-
The parades of human monstrosities that horrified and fascinated medieval villagers provided the same kind of entertainment.
رژه هیولاهای انسانی که روستاییان قرون وسطی را وحشت زده و مجذوب خود می کرد، همین نوع سرگرمی را فراهم می کرد.
-
The house consisted of two reception rooms, each furnished with black oak monstrosities that created a dark and depressing atmosphere.
این خانه از دو اتاق پذیرایی تشکیل شده بود که هر کدام با هیولاهای بلوط سیاه تزئین شده بود که فضایی تاریک و دلگیر را ایجاد می کرد.
-
من یک هیولا به سبک اسپانیایی را در بورلی هیلز اجاره کردم در حالی که آپارتمانم دوباره تزئین شده بود.
-
Those who set the monstrosity of globalisation in train seek in vain to dissociate themselves from the effects of their actions.
کسانی که هیولاهای جهانی شدن را در قطار قرار می دهند، بیهوده به دنبال این هستند که خود را از تأثیرات اعمال خود دور کنند.
-
این سرگرمی او بود، ترسیم هیولاهای عمودی، اگرچه ممکن بود به راحتی یک جاسوس باشد.
synonyms - مترادف
-
abnormality
ناهنجاری
-
freak
چیز غریب
-
anomaly
جهش یافته
-
mutant
بد آفرینی
-
miscreation
تغییر شکل
-
deformity
جهش
-
mutation
سقط جنین
-
malformation
تراتیسم
-
دمدمی مزاجی
-
teratism
گروتسک بودن
-
abnormity
هیولا
-
freakishness
عجیب طبیعت
-
grotesqueness
lusus naturae
-
monster
عجیب و غریب
-
انحراف
-
lusus naturae
بی نظمی
-
oddity
منحرف
-
aberration
تغییر
-
irregularity
قساوت
-
deviant
نادر بودن
-
deviation
استثنا
-
گونه
-
atrocity
خصوصیات عجیب و غریب
-
rarity
کنجکاوی
-
عزیمت، خروج
-
variant
فرانکشتاین
-
peculiarity
-
curiosity
-
departure
-
Frankenstein
-
oddment
antonyms - متضاد
-
میانگین
-
norm
هنجار
-
طبیعی
-
par
همتراز
-
استاندارد
-
زیبایی
-
منظور داشتن
-
حالت
-
midpoint
نقطه میانی
-
قانون
-
معمولی
-
median
میانه
-
centerUS
مرکز ایالات متحده
-
centreUK
مرکز انگلستان
-
متوسط
-
قرارداد
-
اجرا کن
-
precept
دستور
-
protocol
پروتکل
-
سفارشی
-
تمرین
-
اصل
-
اجرا مشترک
-
اجرای عمومی
-
blindness
کوری
-
fearlessness
نترسی
-
commonality
اشتراک
-
منظم بودن
-
regularity
مطابقت
-
conformity
عادی بودن
-
normality