word - لغت

monstrosity || هیولا

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/mɒnˈstrɒsəti/

UK :

/mɑːnˈstrɑːsəti/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [monstrosity] در گوگل

description - توضیح


  • چیزی بزرگ و زشت، به خصوص یک ساختمان


  • چیزی که بسیار زشت و معمولاً بزرگ است

  • It's an excrescence, a monstrosity, some tardy addition to the agenda.


    این یک غوغا، یک هیولا، و مقداری تاخیر در دستور کار است.

  • This building is another monstrosity celebrated as a brilliant piece of architecture.


    این ساختمان یکی دیگر از هیولاهایی است که به عنوان یک قطعه معماری درخشان شناخته می شود.

  • a 275-room brick monstrosity


    یک هیولا آجری 275 اتاقه

  • But it was also a land full of genetic monstrosities, the type of composite beasts in which the Shanhai jing delighted.


    اما این سرزمین پر از هیولاهای ژنتیکی نیز بود، نوعی از جانوران ترکیبی که شنهای جینگ از آن لذت می برد.

  • The parades of human monstrosities that horrified and fascinated medieval villagers provided the same kind of entertainment.


    رژه هیولاهای انسانی که روستاییان قرون وسطی را وحشت زده و مجذوب خود می کرد، همین نوع سرگرمی را فراهم می کرد.

  • The house consisted of two reception rooms, each furnished with black oak monstrosities that created a dark and depressing atmosphere.


    این خانه از دو اتاق پذیرایی تشکیل شده بود که هر کدام با هیولاهای بلوط سیاه تزئین شده بود که فضایی تاریک و دلگیر را ایجاد می کرد.

  • I rented a Spanish-style monstrosity in Beverly Hills while my apartment was redecorated.


    من یک هیولا به سبک اسپانیایی را در بورلی هیلز اجاره کردم در حالی که آپارتمانم دوباره تزئین شده بود.

  • Those who set the monstrosity of globalisation in train seek in vain to dissociate themselves from the effects of their actions.


    کسانی که هیولاهای جهانی شدن را در قطار قرار می دهند، بیهوده به دنبال این هستند که خود را از تأثیرات اعمال خود دور کنند.

  • This was his hobby, sketching vertical monstrosities, though he might easily have been a spy.


    این سرگرمی او بود، ترسیم هیولاهای عمودی، اگرچه ممکن بود به راحتی یک جاسوس باشد.

example - مثال

  • a concrete monstrosity


    یک هیولا بتنی

  • The new office building is a real monstrosity.


    ساختمان اداری جدید یک هیولا واقعی است.

  • That new office building is a real monstrosity.


    آن ساختمان اداری جدید یک هیولا واقعی است.

synonyms - مترادف

  • abnormality


    ناهنجاری

  • freak


    چیز غریب

  • anomaly


    جهش یافته

  • mutant


    بد آفرینی

  • miscreation


    تغییر شکل

  • deformity


    جهش

  • mutation


    سقط جنین

  • malformation


    تراتیسم


  • دمدمی مزاجی

  • teratism


    گروتسک بودن

  • abnormity


    هیولا

  • freakishness


    عجیب طبیعت

  • grotesqueness


    lusus naturae

  • monster


    عجیب و غریب

  • freak of nature


    انحراف

  • lusus naturae


    بی نظمی

  • oddity


    منحرف

  • aberration


    تغییر

  • irregularity


    قساوت

  • deviant


    نادر بودن

  • deviation


    استثنا


  • گونه

  • atrocity


    خصوصیات عجیب و غریب

  • rarity


    کنجکاوی


  • عزیمت، خروج

  • variant


    فرانکشتاین

  • peculiarity


  • curiosity


  • departure


  • Frankenstein


  • oddment


antonyms - متضاد


  • میانگین

  • norm


    هنجار


  • طبیعی

  • par


    همتراز


  • استاندارد


  • زیبایی


  • منظور داشتن


  • حالت

  • midpoint


    نقطه میانی


  • قانون


  • معمولی

  • median


    میانه

  • centerUS


    مرکز ایالات متحده

  • centreUK


    مرکز انگلستان


  • متوسط


  • قرارداد

  • run


    اجرا کن

  • precept


    دستور

  • protocol


    پروتکل


  • سفارشی


  • تمرین


  • اصل


  • اجرا مشترک


  • اجرای عمومی

  • blindness


    کوری

  • fearlessness


    نترسی

  • commonality


    اشتراک


  • منظم بودن

  • regularity


    مطابقت

  • conformity


    عادی بودن

  • normality