word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
تا انجام کاری را برای شما ضروری کند
-
چیزی را مورد نیاز ساختن یا چیزی را ضروری ساختن
-
برای ساختن چیزی ضروری
-
The higher level of production has merely a higher level of want creation necessitating a higher level of want satisfaction.
سطح بالاتر تولید، صرفاً دارای سطح بالاتری از ایجاد نیاز است که مستلزم سطح بالاتری از رضایت است.
-
اما این اغلب یک فرآیند پیچیده بود که به وکیل و زمان زیادی نیاز داشت.
-
نگارش آن مستلزم بررسی گسترده ادبیات گوناگون است.
-
The proposed festival would necessitate closing University Avenue between 14th and 24th Streets Northwest.
جشنواره پیشنهادی نیازمند بسته شدن خیابان دانشگاه بین خیابانهای 14 و 24 شمال غربی است.
-
Sales have dropped dramatically necessitating cuts in production and employment.
فروش به طور چشمگیری کاهش یافته است و کاهش تولید و اشتغال را ضروری کرده است.
-
The problems presented to the female child are different problems necessitating different solutions.
مشکلاتی که برای کودک دختر مطرح می شود، مشکلات متفاوتی است که راه حل های متفاوتی را ایجاب می کند.
-
Southerners hotly contended that no violence necessitating migration existed; the resolution was not passed.
جنوبی ها به شدت ادعا کردند که هیچ خشونتی که مهاجرت را ایجاب کند وجود ندارد. قطعنامه تصویب نشد
-
چگونه در این مورد نیاز به قرارداد فرعی جدول نمایشگاه.
-
Transferred calls have subsequently been found to have been dropped necessitating the caller dialling again.
متعاقباً مشخص شد که تماسهای انتقالیافته حذف شدهاند و تماسگیرنده باید دوباره شمارهگیری کند.
-
هر دو نوع تراکنش مستلزم استفاده از حسابهای نوسترو نزد بانکهای خبرنگار است.
example - مثال
-
رسوایی های مالی اخیر تغییراتی را در رویه های مجلس ضروری کرده است.
-
افزایش ترافیک، تعریض جاده را ضروری کرد.
-
شغل جدید او را ایجاب می کرد که ساعت شش بیدار شود.
-
کاهش مخارج دولت مستلزم کاهش بیشتر خدمات عمومی خواهد بود.
-
یک جلسه مهم مستلزم حضور من در بوستون در روز جمعه است.
-
یک جلسه مهم مستلزم حضور من در هیوستون در روز جمعه است.
synonyms - مترادف
-
تقاضا
-
نیاز
-
warrant
حکم
-
درگیر کردن
-
تماس برای
-
compel
مجبور کردن
-
constrain
محدود کردن
-
entail
مستلزم
-
دقیق
-
زور
-
oblige
وادار کردن
-
خرس
-
چالش
-
مطالبه
-
impel
منظور داشتن
-
گرفتن
-
خواستن
-
پرسیدن
-
behoveUK
-
behooveUS
-
behoveUK
علت
-
behooveUS
اجبار
-
فرمان
-
coerce
هوس کردن
-
دیکته کردن
-
crave
راندن
-
dictate
تحمیل کند
-
ساختن
-
ضروری کند
-
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
دارند
-
نگه دارید
-
محاسبه
-
بررسی
-
تاخیر انداختن
-
disallow
اجازه ندادن
-
discourage
دلسرد کردن
-
dissuade
منصرف کردن
-
شکست
-
دادن
-
halt
مکث
-
از دست دادن
-
پیشنهاد
-
رد کردن
-
پاسخ
-
repress
سرکوب کردن
-
متوقف کردن
-
حمل
-
rebuff
دفع کردن
-
repulse
مهار کردن
-
restrain
افسرده
-
depress
جلوگیری کردن
-
suppress
آرام
-
کشیدن
-
calm
آهسته. تدریجی
-
مانع شود
-
پایان
-
hinder
رها کردن
-
عقب نگه دارید
-
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589