word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
معمولی یا معمولی؛ همان چیزی که انتظار می رود
-
معمولی یا معمولی؛ همانطور که انتظار می رود
-
خطی که بر یک سطح عمود باشد (= با زاویه 90 درجه).
-
معمول، و آنچه شما انتظار دارید
example - مثال
-
عادی سازی روابط
-
یک روز کاری عادی
-
رفتار پر جنب و جوش برای یک کودک چهار ساله طبیعی است.
-
این طبیعی است که زوج ها هرازگاهی با هم دعوا کنند.
-
آنها اجناس را به نصف قیمت معمولی می فروختند.
-
دمای هوا در زمان سال بالاتر/پایینتر از نرمال بود.
-
اکنون که همه بدهی های خود را پرداخت کرده ایم، اوضاع به حالت عادی بازگشته است.
-
او برای من کاملا عادی به نظر می رسید.
-
The temperature is above/below normal today.
دمای هوا امروز بالاتر/پایینتر از نرمال است.
-
آنها کالا را به نصف قیمت معمولی می فروختند.
-
In normal circumstances you should be able to decide this sort of thing without consulting your manager.
در شرایط عادی، شما باید بتوانید بدون مشورت با مدیر خود در مورد این نوع تصمیم گیری کنید.
-
ارجاع چنین سؤالاتی به هیئت مدیره امری عادی است.
-
روز بعد از حادثه، همه به حالت عادی سر کار برگشتند.
synonyms - مترادف
-
کنترل
-
regularisationUK
قانونمندسازی انگلستان
-
regularizationUS
منظم سازی ایالات متحده
-
مقررات
-
stabilisationUK
ثبات انگلستان
-
stabilizationUS
تثبیت ایالات متحده
-
standardisationUK
استانداردسازی انگلستان
-
standardizationUS
استانداردسازی ایالات متحده
-
normalisationUK
عادی سازی انگلستان
antonyms - متضاد
-
deviation
انحراف