word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
دستش به طرز محسوسی می لرزید.
-
نمرات برای دختران به طور قابل توجهی بالاتر از پسران بود.
-
مسئله مراقبت از کودک به طور قابل توجهی در بحث غایب بود.
-
Ellen had become noticeably thinner.
الن به طرز محسوسی لاغرتر شده بود.
-
صدایش به طرز محسوسی می لرزید.
synonyms - مترادف
-
markedly
به طور مشخص
-
patently
به وضوح
-
manifestly
آشکارا
-
بدون تردید
-
unmistakably
مجزا
-
به طور قطعی
-
distinctly
از قرار معلوم، مشخصا
-
decidedly
قابل لمس
-
evidently
قابل تشخیص
-
palpably
اشاره کرد
-
discernibly
ظاهرا
-
blatantly
بخصوص
-
pointedly
به ویژه
-
به طور آشکار
-
به طرز چشمگیری
-
قابل تشخیص انگلستان
-
conspicuously
قابل تشخیص ایالات متحده
-
glaringly
تا حد زیادی
-
recognisablyUK
اشکارا
-
recognizablyUS
بطور قابل توجهی
-
greatly
قابل توجه
-
notably
به طور جدی
-
signally
به طرز قابل توجهی
-
considerably
فوق العاده
-
remarkably
به طور قابل ملاحظه
-
بطور قابل ملاحظه ای
-
strikingly
-
outstandingly
-
-
substantially
-
antonyms - متضاد
-
imperceptibly
به طور نامحسوس
-
indistinctly
به طور نامشخص
-
insignificantly
به طور ناچیز
-
اندکی
-
negligibly
بطور ناچیز
-
marginally
در حاشیه
-
nominally
به صورت اسمی
-
کمی
-
inappreciably
به طور غیر قابل تقدیر
-
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه ای
-
مقدار کمی
-
narrowly
باریک
-
فقط
-
به سختی
-
faintly
کمرنگ
-
scarcely
به ندرت
-
حداقل
-
minimally
نسبتا
-
فقط فقط
-
به طور نسبی
-
اندک
-
moderately
سرتاسر
-
فقط به سختی
-
تا اندازه ای
-
scantly
نیم
-
superficially
تقریبا
-
scantily
-
-
partially
-
-