word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برای جلوگیری یا اجتناب از یک مشکل یا نیاز به انجام کاری
-
برای حذف یک مشکل، به ویژه به طوری که اقدام برای مقابله با آن غیر ضروری می شود
-
This interpretation obviates a problem that can not be resolved on the views of Guthrie, Rohde, and Nilsson.
این تفسیر مشکلی را که نمیتوان بر اساس دیدگاههای گاتری، روده و نیلسون حل کرد، برطرف میکند.
-
The widening or duplication of tunnels to obviate one way working of wide barges soas to avoid long delays.
تعریض یا تکثیر تونل ها برای جلوگیری از کارکرد یک طرفه بارج های عریض برای جلوگیری از تاخیرهای طولانی.
-
آنها کاملاً بالا و پایین می پیچیدند و حضور آنها نیاز به پرده را از بین می برد.
-
He also expressed optimism that an acceptable constitutional arrangement could be agreed which would obviate the need for Quebec to seek independence.
او همچنین ابراز خوشبینی کرد که میتوان با یک ترتیب قانونی قابل قبول موافقت کرد که نیاز به استقلال کبک را از بین ببرد.
-
The settlement which concluded four months of negotiations, obviated the need for the separate cases to be heard in court.
این توافق که چهار ماه مذاکرات را به پایان رساند، نیاز به رسیدگی به پرونده های جداگانه در دادگاه را از بین برد.
-
هدف صرفاً افزایش سدیم سرم به اندازه کافی برای جلوگیری از خطر تشنج است.
-
عملی که در بالا پیشنهاد شد باید این را از بین ببرد.
example - مثال
-
این شواهد جدید نیاز به هرگونه تحقیق بیشتر را برطرف می کند.
-
فاجعه با باز شدن چتر نجات از بین رفت.
-
یک راه حل مسالمت آمیز نیاز به اعزام نیروی نظامی سازمان ملل را برطرف می کند.
synonyms - مترادف
-
جلوگیری کردن
-
avert
جلوگیری کند
-
preclude
مانع
-
forestall
جلوگیر کردن
-
اجتناب کردن
-
کمک
-
پیشخوان
-
از بین بردن
-
برداشتن
-
foreclose
مسدود کردن
-
stave off
دفع کردن
-
سر بردار
-
ward off
دور کردن
-
fend off
رد کردن
-
گرد شدن
-
غیر ضروری کردن
-
make unnecessary
خلاص شدن از شر
-
بردن
-
متوقف کردن
-
مانع شود
-
بازداشتن
-
فویل
-
hinder
خنثی کردن
-
deter
بررسی
-
foil
رهگیری
-
thwart
توهین کردن
-
impede
-
obstruct
-
-
intercept
-
forfend
antonyms - متضاد
-
کمک
-
اجازه
-
کمک کند
-
تشويق كردن
-
مجوز
-
ترویج
-
حمایت کردن
-
رها کردن
-
تایید
-
تسهیل کردن
-
facilitate
عبارتند از
-
رو به جلو
-
اضافه کردن
-
اقرار کردن
-
تایید کنید
-
تحریم
-
خوش آمدی
-
فشار دادن
-
اجازه دهید
-
autorizeUS
-
authorizeUS
باشه
-
فعال کردن
-
پیشرفت
-
نگاه داشتن
-
تصویب کنید
-
ratify
در نظر گرفتن
-
autoriseUK
-
authoriseUK
گنجاندن
-
حکومت در
-
چراغ سبز
-
green-light