word - لغت

obviate || از بین بردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˈɒbvieɪt/

UK :

/ˈɑːbvieɪt/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [obviate] در گوگل

description - توضیح


  • برای جلوگیری یا اجتناب از یک مشکل یا نیاز به انجام کاری


  • برای حذف یک مشکل، به ویژه به طوری که اقدام برای مقابله با آن غیر ضروری می شود

  • This interpretation obviates a problem that can not be resolved on the views of Guthrie, Rohde, and Nilsson.


    این تفسیر مشکلی را که نمی‌توان بر اساس دیدگاه‌های گاتری، روده و نیلسون حل کرد، برطرف می‌کند.

  • The widening or duplication of tunnels to obviate one way working of wide barges soas to avoid long delays.


    تعریض یا تکثیر تونل ها برای جلوگیری از کارکرد یک طرفه بارج های عریض برای جلوگیری از تاخیرهای طولانی.

  • They rolled up and down perfectly and their presence obviated the need for curtains.


    آنها کاملاً بالا و پایین می پیچیدند و حضور آنها نیاز به پرده را از بین می برد.

  • He also expressed optimism that an acceptable constitutional arrangement could be agreed which would obviate the need for Quebec to seek independence.


    او همچنین ابراز خوش‌بینی کرد که می‌توان با یک ترتیب قانونی قابل قبول موافقت کرد که نیاز به استقلال کبک را از بین ببرد.

  • The settlement which concluded four months of negotiations, obviated the need for the separate cases to be heard in court.


    این توافق که چهار ماه مذاکرات را به پایان رساند، نیاز به رسیدگی به پرونده های جداگانه در دادگاه را از بین برد.

  • The goal is simply to raise serum sodium enough to obviate the risk of seizures.


    هدف صرفاً افزایش سدیم سرم به اندازه کافی برای جلوگیری از خطر تشنج است.

  • The practice above suggested should obviate this.


    عملی که در بالا پیشنهاد شد باید این را از بین ببرد.

example - مثال

  • This new evidence obviates the need for any further enquiries.


    این شواهد جدید نیاز به هرگونه تحقیق بیشتر را برطرف می کند.

  • Disaster was obviated by the opening of the reserve parachute.


    فاجعه با باز شدن چتر نجات از بین رفت.

  • A peaceful solution would obviate the need to send a UN military force.


    یک راه حل مسالمت آمیز نیاز به اعزام نیروی نظامی سازمان ملل را برطرف می کند.

synonyms - مترادف


  • جلوگیری کردن

  • avert


    جلوگیری کند

  • preclude


    مانع

  • forestall


    جلوگیر کردن


  • اجتناب کردن


  • کمک


  • پیشخوان


  • از بین بردن


  • برداشتن

  • foreclose


    مسدود کردن

  • stave off


    دفع کردن


  • سر بردار

  • ward off


    دور کردن

  • fend off


    رد کردن


  • گرد شدن


  • غیر ضروری کردن

  • make unnecessary


    خلاص شدن از شر


  • بردن


  • متوقف کردن


  • مانع شود


  • بازداشتن


  • فویل

  • hinder


    خنثی کردن

  • deter


    بررسی

  • foil


    رهگیری

  • thwart


    توهین کردن

  • impede


  • obstruct



  • intercept


  • forfend


antonyms - متضاد