word - لغت

occupancy || تصرف

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈɒkjəpənsi/

UK :

/ˈɑːkjəpənsi/

US :

family - خانواده

occupation
اشتغال
occupant
ساکن
occupied
مشغول
occupy
را اشغال کند

google image

نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [occupancy] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Prices are based on full occupancy of an apartment.


    قیمت ها بر اساس اشغال کامل آپارتمان می باشد.

  • to be in sole occupancy


    در انحصار بودن

  • Hotel occupancy rates dropped dramatically when war threatened.


    نرخ اشغال هتل ها با تهدید جنگ به طرز چشمگیری کاهش یافت.

  • The family's occupancy of the apartment lasted only six months.


    اقامت خانواده در آپارتمان تنها شش ماه به طول انجامید.

  • The price for a room is $158 per person per night double/single occupancy (= two people/one person in each room).


    قیمت یک اتاق 158 دلار برای هر نفر در هر شب، دو نفره / یک نفره (= دو نفر / یک نفر در هر اتاق) است.

  • Average occupancy at Florida hospitals is now 49 percent.


    میانگین اشغال در بیمارستان های فلوریدا اکنون 49 درصد است.

  • Her occupancy of the apartment lasted only six months.


    اقامت او در آپارتمان تنها شش ماه به طول انجامید.

  • The business park is running at 100% occupancy.


    پارک تجاری با اشغال 100% کار می کند.

  • The Paradise Island hotel has an occupancy rate of more than 90%.


    هتل Paradise Island دارای ضریب اشغال بیش از 90 درصد است.

synonyms - مترادف


  • اشتغال

  • tenancy


    اجاره

  • tenure


    تصدی

  • residence


    محل سکونت

  • habitation


    سکونت

  • residency


    اقامت


  • عنوان

  • lease


    توافق


  • مالکیت

  • inhabitancy


    مدت، اصطلاح

  • habitancy


    استفاده کنید

  • inhabitance


    سند - سند قانونی

  • domiciliation


    برگزاری

  • inhabitation


    چند نفره

  • dwelling


    نگه دارید

  • possession


    کنترل


  • حضانت

  • use


    قیمومیت

  • ownership


    نگه داشتن

  • deed


    مالکیت آزاد

  • holding


    تملک

  • multi-occupancy


  • owner-occupancy


  • proprietorship




  • custody


  • guardianship


  • keeping


  • freehold


  • possessorship


antonyms - متضاد

  • inoccupancy


    عدم اشغال

  • vacancy


    جای خالی