word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
رسمی بودن
غیر رسمی
قضاوت
به طور رسمی
---
---
---
---
google image
description - توضیح
-
علنی یا رسمی
-
با توجه به آنچه کسی به طور عمومی می گوید، حتی اگر این درست نباشد
-
به طور رسمی و به نحوی که با افراد در مناصب قدرت موافقت یا ترتیب داده شده است
-
همانطور که توسط مردم به صورت عمومی بیان شده یا پذیرفته شده است، اما نه به طور خصوصی یا آنطور که چیزها واقعاً هستند
-
در موقعیت مسئولیتی که دارید یا مربوط به آن است
-
به طور رسمی و به نحوی که مورد توافق و ترتیب افراد در مناصب قدرت باشد
-
همانطور که توسط مردم به طور عمومی بیان شده یا پذیرفته شده است، اگرچه ممکن است درست نباشد
-
relating to a position of responsibility
مربوط به موقعیت مسئولیت
-
تغییرات در مرزها به طور رسمی در پارلمان اروپا اعلام شد.
-
Experts are now being called out to check this tress vital statistics and establish it officially as a record breaker.
اکنون از کارشناسان فراخوانده شده است تا این آمار حیاتی را بررسی کنند و آن را رسما به عنوان یک رکورد شکن معرفی کنند.
-
Although he is now officially bankrupt, the underworld mastermind still has a multi-million-pound property empire.
اگرچه او اکنون رسماً ورشکست شده است، مغز متفکر دنیای اموات هنوز هم امپراتوری اموال چند میلیون پوندی دارد.
-
Wanuskewin Heritage Park officially came into being in 1989 via an act of the Saskatchewan Legislature.
پارک میراث Wanuskewin به طور رسمی در سال 1989 از طریق قانون قانونگذاری ساسکاچوان به وجود آمد.
-
به طور رسمی، کارتر استعفا داد، اما همه می دانند که او اخراج شده است.
-
در واقع، رسماً از جداسازی چشم پوشی کرد.
-
thirty square miles of woodland that has been officially designated an Area of Outstanding Natural Beauty
سی مایل مربع جنگلی که رسماً به عنوان منطقه ای با زیبایی طبیعی برجسته تعیین شده است.
-
حالا باید سندی را می گرفتیم که رسماً ما را زن و شوهر می کرد.
-
جزئیات اصلاحات قرار است ماه آینده به طور رسمی منتشر شود.
-
این باعث می شود که من رسماً بخشی از نسل برتر بیبی بوم نباشم.
-
تا کنون، اگرچه پوتز اکنون به طور رسمی numero uno بود، او هنوز در هاوایی برنده نشده بود.
-
این بزرگراه در پایان ماه به طور رسمی افتتاح می شود.
-
سه بازیکن به دلیل درگیری در زمین به صورت رسمی توبیخ شدند.
example - مثال
-
این کتابخانه به طور رسمی توسط نماینده پارلمان محلی افتتاح خواهد شد.
-
هنوز به طور رسمی در مورد تعطیلی به ما گفته نشده است.
-
این کالج یک مدرسه رسمی زبان انگلیسی نیست.
-
بسیاری از کسانی که در خیابان زندگی می کنند رسما بی خانمان نیستند.
-
من قرار نیست رسما اینجا باشم.
-
او رسما به دلیل وضعیت بد استعفا داد.
-
نامزدی سلطنتی صبح امروز رسما اعلام شد.
-
Well officially I am on holiday this week but I'm just catching up on some reports I have to finish.
خب، من رسماً این هفته در تعطیلات هستم، اما تازه دارم گزارش هایی را که باید به پایان برسانم، دنبال می کنم.
-
او از زمان انتخابش تاکنون به طور رسمی به کشور سفر نکرده است و فقط به عنوان خصوصی است.
-
ادغام پیشنهادی امروز به طور رسمی توسط مدیرعامل اعلام شد.
-
او رسماً مسئول است، اما در واقع معاون او بیشتر تصمیمات را می گیرد.
-
She has been asked to represent the department officially.
از او خواسته شده است که به طور رسمی نماینده این وزارتخانه باشد.
synonyms - مترادف
-
formally
به طور رسمی
-
legally
به صورت قانونی
-
lawfully
به طور قانونی
-
legitimately
به طور مشروع
-
authoritatively
مقتدرانه
-
authentically
معتبر
-
ceremoniously
به صورت تشریفاتی
-
validly
به تصویب رسید
-
approvedly
به درستی
-
واقعا
-
genuinely
راحت
-
legitly
در حقیقت
-
kosherly
صادقانه
-
قابل تایید
-
truely
طبق قانون اساسی
-
licitly
قانونا
-
به صورت مجاز
-
rightly
قابل قبول
-
rightfully
مستقیما
-
honestly
الزام آور
-
certifiably
عادلانه
-
constitutionally
مجاز
-
veritably
به صورت متعارف
-
statutorily
-
permissibly
-
acceptedly
-
straightly
-
bindingly
-
justly
-
allowably
-
canonically
antonyms - متضاد
-
casually
به طور اتفاقی
-
informally
غیر رسمی
-
unofficially
به طور غیرمجاز ایالات متحده
-
unauthorizedlyUS
با شک
-
nonofficially
به طرز مشکوکی
-
doubtfully
غیر قابل اعتماد
-
dubiously
ناصادقانه
-
unreliably
نامناسب
-
dishonestly
به طور نامحدود
-
unsuitably
به صورت نامشروع
-
indefinitely
بی دلیل
-
illegitimately
به طور غیر دقیق
-
unwarrantedly
نادرست
-
imprecisely
سایه ای
-
improperly
به طور غیرمجاز انگلستان
-
shadily
غیر قابل قبول
-
unauthorisedlyUK
کثیف
-
unacceptably
خلاف قانون اساسی
-
dirtily
به دروغ
-
unconstitutionally
به طور غیرقانونی
-
falsely
باطل
-
unlawfully
ممنوع
-
invalidly
کج
-
forbiddenly
به صورت غیر قانونی
-
crookedly
به صورت غیرقانونی
-
illegally
به ناحق
-
incorrectly
-
inexactly
-
illicitly
-
wrongfully