word - لغت

officially || رسما

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/əˈfɪʃəli/

UK :

/əˈfɪʃəli/

US :

family - خانواده

office
دفتر
officer
افسر
official
رسمی
officialdom
رسمی بودن
officialese
غیر رسمی
officiousness
قضاوت
unofficial
به طور رسمی
officious
---
officiate
---
unofficially
---
officiously
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [officially] در گوگل

description - توضیح

  • publicly or formally


    علنی یا رسمی


  • با توجه به آنچه کسی به طور عمومی می گوید، حتی اگر این درست نباشد

  • formally and in a way agreed to or arranged by people in positions of authority


    به طور رسمی و به نحوی که با افراد در مناصب قدرت موافقت یا ترتیب داده شده است

  • as stated or accepted by people publicly but not privately or as things really are


    همانطور که توسط مردم به صورت عمومی بیان شده یا پذیرفته شده است، اما نه به طور خصوصی یا آنطور که چیزها واقعاً هستند


  • در موقعیت مسئولیتی که دارید یا مربوط به آن است

  • formally and in a way that is agreed to and arranged by people in positions of authority


    به طور رسمی و به نحوی که مورد توافق و ترتیب افراد در مناصب قدرت باشد

  • as stated or accepted by people publicly although it may not be true


    همانطور که توسط مردم به طور عمومی بیان شده یا پذیرفته شده است، اگرچه ممکن است درست نباشد


  • مربوط به موقعیت مسئولیت

  • The changes to borders were officially announced in the European Parliament.


    تغییرات در مرزها به طور رسمی در پارلمان اروپا اعلام شد.

  • Experts are now being called out to check this tress vital statistics and establish it officially as a record breaker.


    اکنون از کارشناسان فراخوانده شده است تا این آمار حیاتی را بررسی کنند و آن را رسما به عنوان یک رکورد شکن معرفی کنند.

  • Although he is now officially bankrupt, the underworld mastermind still has a multi-million-pound property empire.


    اگرچه او اکنون رسماً ورشکست شده است، مغز متفکر دنیای اموات هنوز هم امپراتوری اموال چند میلیون پوندی دارد.

  • Wanuskewin Heritage Park officially came into being in 1989 via an act of the Saskatchewan Legislature.


    پارک میراث Wanuskewin به طور رسمی در سال 1989 از طریق قانون قانونگذاری ساسکاچوان به وجود آمد.

  • Officially, Carter resigned, but everyone knows he was fired.


    به طور رسمی، کارتر استعفا داد، اما همه می دانند که او اخراج شده است.

  • In effect it officially condoned segregation.


    در واقع، رسماً از جداسازی چشم پوشی کرد.

  • thirty square miles of woodland that has been officially designated an Area of Outstanding Natural Beauty


    سی مایل مربع جنگلی که رسماً به عنوان منطقه ای با زیبایی طبیعی برجسته تعیین شده است.

  • Now we had to get the document that would officially make us husband and wife.


    حالا باید سندی را می گرفتیم که رسماً ما را زن و شوهر می کرد.

  • The details of the reforms are to be released officially next month.


    جزئیات اصلاحات قرار است ماه آینده به طور رسمی منتشر شود.

  • That makes me officially not part of the exalted Baby Boom generation.


    این باعث می شود که من رسماً بخشی از نسل برتر بیبی بوم نباشم.

  • So far although Pottz was now officially numero uno, he still hadn't actually won in Hawaii.


    تا کنون، اگرچه پوتز اکنون به طور رسمی numero uno بود، او هنوز در هاوایی برنده نشده بود.

  • The motorway will be officially opened at the end of the month.


    این بزرگراه در پایان ماه به طور رسمی افتتاح می شود.

  • Three players were officially reprimanded for fighting on the field.


    سه بازیکن به دلیل درگیری در زمین به صورت رسمی توبیخ شدند.

example - مثال

  • The library will be officially opened by the local MP.


    این کتابخانه به طور رسمی توسط نماینده پارلمان محلی افتتاح خواهد شد.

  • We haven't yet been told officially about the closure.


    هنوز به طور رسمی در مورد تعطیلی به ما گفته نشده است.

  • The college is not an officially recognized English language school.


    این کالج یک مدرسه رسمی زبان انگلیسی نیست.

  • Many of those living on the streets are not officially homeless.


    بسیاری از کسانی که در خیابان زندگی می کنند رسما بی خانمان نیستند.

  • I'm not officially supposed to be here.


    من قرار نیست رسما اینجا باشم.

  • Officially, he resigned because of bad health.


    او رسما به دلیل وضعیت بد استعفا داد.

  • The royal engagement was announced officially this morning.


    نامزدی سلطنتی صبح امروز رسما اعلام شد.

  • Well officially I am on holiday this week but I'm just catching up on some reports I have to finish.


    خب، من رسماً این هفته در تعطیلات هستم، اما تازه دارم گزارش هایی را که باید به پایان برسانم، دنبال می کنم.

  • He has not visited the country officially since his election only in a private capacity.


    او از زمان انتخابش تاکنون به طور رسمی به کشور سفر نکرده است و فقط به عنوان خصوصی است.

  • The proposed merger was announced officially by the CEO today.


    ادغام پیشنهادی امروز به طور رسمی توسط مدیرعامل اعلام شد.

  • Officially he's in charge but in fact his deputy makes most of the decisions.


    او رسماً مسئول است، اما در واقع معاون او بیشتر تصمیمات را می گیرد.

  • She has been asked to represent the department officially.


    از او خواسته شده است که به طور رسمی نماینده این وزارتخانه باشد.

synonyms - مترادف

  • formally


    به طور رسمی

  • legally


    به صورت قانونی

  • lawfully


    به طور قانونی

  • legitimately


    به طور مشروع

  • authoritatively


    مقتدرانه

  • authentically


    معتبر

  • ceremoniously


    به صورت تشریفاتی

  • validly


    به تصویب رسید

  • approvedly


    به درستی


  • واقعا

  • genuinely


    راحت

  • legitly


    در حقیقت

  • kosherly


    صادقانه


  • قابل تایید

  • truely


    طبق قانون اساسی

  • licitly


    قانونا


  • به صورت مجاز

  • rightly


    قابل قبول

  • rightfully


    مستقیما

  • honestly


    الزام آور

  • certifiably


    عادلانه

  • constitutionally


    مجاز

  • veritably


    به صورت متعارف

  • statutorily


  • permissibly


  • acceptedly


  • straightly


  • bindingly


  • justly


  • allowably


  • canonically


antonyms - متضاد

  • casually


    به طور اتفاقی

  • informally


    غیر رسمی

  • unofficially


    به طور غیرمجاز ایالات متحده

  • unauthorizedlyUS


    با شک

  • nonofficially


    به طرز مشکوکی

  • doubtfully


    غیر قابل اعتماد

  • dubiously


    ناصادقانه

  • unreliably


    نامناسب

  • dishonestly


    به طور نامحدود

  • unsuitably


    به صورت نامشروع

  • indefinitely


    بی دلیل

  • illegitimately


    به طور غیر دقیق

  • unwarrantedly


    نادرست

  • imprecisely


    سایه ای

  • improperly


    به طور غیرمجاز انگلستان

  • shadily


    غیر قابل قبول

  • unauthorisedlyUK


    کثیف

  • unacceptably


    خلاف قانون اساسی

  • dirtily


    به دروغ

  • unconstitutionally


    به طور غیرقانونی

  • falsely


    باطل

  • unlawfully


    ممنوع

  • invalidly


    کج

  • forbiddenly


    به صورت غیر قانونی

  • crookedly


    به صورت غیرقانونی

  • illegally


    به ناحق

  • incorrectly


  • inexactly


  • illicitly


  • wrongfully