word - لغت

overestimate || بیش از حد

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˌəʊvərˈestɪmeɪt/

UK :

/ˌəʊvərˈestɪmeɪt/

US :

family - خانواده

estimate
تخمین زدن
estimation
برآورد کردن
estimator
برآوردگر
overestimate
بیش از حد
underestimate
دست کم گرفتن
estimated
تخمین زده

google image

نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overestimate] در گوگل

description - توضیح


  • فکر کردن به چیزی بهتر، مهمتر از آنچه واقعا هست


  • حدس زدن مقدار یا مقداری که خیلی زیاد است

  • a calculation, judgment or guess that is too large


    یک محاسبه، قضاوت یا حدس که خیلی بزرگ است

  • to think that something is larger or greater than it really is


    فکر کردن به اینکه چیزی بزرگتر یا بزرگتر از آنچه هست است


  • حدس زدن مقدار خیلی زیاد یا اندازه خیلی بزرگ


  • فکر کردن به اینکه چیزی بهتر یا مهمتر از چیزی است که واقعاً هست

  • to think that someone is stronger, or more skilful, intelligent, or determined than they really are


    فکر کردن به اینکه کسی قوی تر، یا ماهرتر، باهوش تر یا مصمم تر از آن چیزی است که واقعاً هست


  • حدسی که مقدار آن خیلی زیاد است


  • فکر کردن به این که چیزی بزرگتر، افراطی تر، یا مهمتر از چیزی است که واقعاً هست یا خواهد بود


  • فکر کردن به اینکه چیزی بزرگتر یا مهمتر از چیزی است که واقعاً هست یا خواهد بود

  • to think that someone is better at doing something more intelligent, etc. than they really are


    فکر کردن به اینکه کسی در انجام کاری بهتر، باهوش تر و غیره از آن چیزی است که واقعاً هستند


  • عقیده به اینکه چیزی بزرگتر یا مهمتر از چیزی است که واقعاً هست

  • The significance of this result whose outlines have been generally confirmed since can hardly be overestimated.


    اهمیت این نتیجه، که خطوط کلی آن از آن زمان به طور کلی تأیید شده است، به سختی قابل ارزیابی است.

  • I made enough food for forty people but it looks like I overestimated.


    من برای چهل نفر غذا درست کردم، اما به نظر می رسد بیش از حد تخمین زده باشم.

  • Biased estimates of variation in reproductive success may also cause the effects of particular phenotypic traits on reproductive success to be overestimated.


    تخمین های مغرضانه از تنوع در موفقیت باروری همچنین ممکن است باعث شود که اثرات صفات فنوتیپی خاص بر موفقیت باروری بیش از حد برآورد شود.

  • Even with that bleak assessment however Richard Helms overestimated his true influence.


    با این حال، حتی با آن ارزیابی تاریک، ریچارد هلمز تأثیر واقعی خود را بیش از حد برآورد کرد.

  • We overestimated how long the journey would take and arrived far too early.


    ما بیش از حد تخمین زدیم که این سفر چقدر طول می کشد و خیلی زود رسیدیم.

  • After this it may be possible to evaluate whether he did overestimate its importance.


    پس از این ممکن است ارزیابی شود که آیا او اهمیت آن را بیش از حد برآورد کرده است.

  • A Harvard University survey found that Americans significantly overestimate the cost of higher education.


    یک نظرسنجی دانشگاه هاروارد نشان داد که آمریکایی ها به طور قابل توجهی هزینه آموزش عالی را بیش از حد برآورد می کنند.

  • The second mistake was overestimating the cost of memory.


    اشتباه دوم، برآورد بیش از حد هزینه حافظه بود.

  • It is hard to overestimate the impact of the crisis.


    به سختی می توان تأثیر این بحران را دست بالا ارزیابی کرد.

  • Some observers believe polls overestimated the influence of undecided voters.


    برخی ناظران بر این باورند که نظرسنجی ها تأثیر رأی دهندگان بلاتکلیف را بیش از حد برآورد کرده است.

  • In his budget and health care proposals, Clinton overestimated the public tolerance for new government programs.


    کلینتون در پیشنهادهای بودجه و مراقبت های بهداشتی خود، تحمل عمومی برای برنامه های جدید دولت را بیش از حد برآورد کرد.

  • People overestimated the risk of catching the disease.


    مردم خطر ابتلا به این بیماری را بیش از حد برآورد کردند.

  • The generals had overestimated the strength of the enemy forces.


    ژنرال ها قدرت نیروهای دشمن را بیش از حد ارزیابی کرده بودند.

  • Never overestimate your ability or strength when swimming in the ocean.


    هرگز توانایی یا قدرت خود را هنگام شنا در اقیانوس دست بالا نگیرید.

example - مثال

  • They overestimated his ability when they promoted him.


    زمانی که او را ارتقا دادند، توانایی او را بیش از حد ارزیابی کردند.

  • The importance of these findings cannot be overestimated (= is very great).


    اهمیت این یافته ها را نمی توان دست بالا گرفت (= بسیار زیاد است).

  • The Ministry of Finance consistently overestimated its budget deficits.


    وزارت مالیه به طور مداوم کسری بودجه خود را بیش از حد برآورد می کرد.

  • We overestimated the cost by about 2 per cent.


    ما هزینه را حدود 2 درصد بیش از حد برآورد کردیم.

  • I overestimated and there was a lot of food left over after the party.


    بیش از حد تخمین زدم و بعد از مهمانی غذای زیادی باقی مانده بود.

  • Most of us overestimate how much time and energy we have.


    بسیاری از ما زمان و انرژی خود را دست بالا ارزیابی می کنیم.

  • According to the survey agents frequently overestimate the size of rooms.


    طبق این نظرسنجی، نمایندگان اغلب اندازه اتاق ها را بیش از حد تخمین می زنند.

  • We cannot overestimate the importance of this work.


    ما نمی توانیم اهمیت این کار را دست بالا بگیریم.

  • The benefits of nuclear technology she said, had been grossly overestimated.


    او گفت که مزایای فن آوری هسته ای به شدت بیش از حد برآورد شده است.

  • They were forced to the conclusion that they had overestimated him.


    آنها مجبور شدند به این نتیجه برسند که او را بیش از حد ارزیابی کرده اند.

  • The shortfall was caused by an overestimate of revenue last year.


    این کسری ناشی از برآورد بیش از حد درآمد در سال گذشته بود.

  • Experts put remaining tiger numbers at somewhere between 5,000 and 7,000, although this could be an overestimate.


    کارشناسان تعداد ببرهای باقیمانده را بین 5000 تا 7000 عنوان می کنند، اگرچه این می تواند بیش از حد تخمین زده شود.

  • I’m afraid Theresa is forever overestimating her strength.


    می ترسم ترزا برای همیشه قدرتش را دست بالا بگیرد.

  • I think we have grossly overestimated the pace of growth.


    من فکر می کنم که ما سرعت رشد را به شدت بیش از حد برآورد کرده ایم.

  • Most people overestimate what they can achieve in a day and underestimate what they can achieve in a year.


    اکثر مردم آنچه را که در یک روز می توانند به دست آورند دست کم می گیرند و آنچه را که در یک سال می توانند به دست آورند دست کم می گیرند.

  • Assess your potential earnings honestly - don't overestimate.


    درآمدهای بالقوه خود را صادقانه ارزیابی کنید - بیش از حد برآورد نکنید.

  • I thought they would pick it up very quickly but I overestimated them.


    فکر می‌کردم خیلی سریع آن را برمی‌دارند، اما آنها را بیش از حد ارزیابی کردم.

  • Part of the problem was gross overestimation of ticket sales.


    بخشی از مشکل، برآورد بیش از حد فروش بلیط بود.

  • Experts put the figure at $6 million though this may be an overestimate.


    کارشناسان این رقم را 6 میلیون دلار تخمین می زنند، هرچند ممکن است این رقم بیش از حد باشد.

synonyms - مترادف

  • exaggerate


    اغراق کردن، مبالغه

  • inflate


    باد کردن

  • overstate


    اغراق کردن

  • magnify


    بزرگ کردن

  • overemphasiseUK


    بیش از حد تاکید بر انگلستان

  • overemphasizeUS


    تاکید بیش از حد ایالات متحده

  • overrate


    بیش از حد

  • overvalue


    ارزش بیش از حد

  • amplify


    تقویت


  • منفجر کردن چیزی نامتناسب


  • اجازه بیش از حد برای


  • یک مورد فدرال از


  • تولید از

  • embellish


    آراستن

  • embroider


    گلدوزی کردن

  • overdo


    زیاده روی

  • dramatizeUS


    دراماتیز ایالات متحده

  • overplay


    بازی بیش از حد

  • dramatiseUK


    dramatiseUK

  • colourUK


    colorUK

  • hyperbolize


    هذل گویی کردن

  • pad


    پد

  • colorUS


    رنگ آمریکا


  • کش آمدن


  • منفجر کردن


  • ساختن


  • منفجر کردن از همه نسبت

  • make a mountain out of a molehill


    از تپه خال کوهی بسازید

  • overdraw


    اضافه برداشت


  • بسط دادن

  • enlarge


    بزرگنمایی کنید

antonyms - متضاد

  • underestimate


    دست کم گرفتن

  • underrate


    کم ارزش کردن

  • undervalue


    MinimiseUK

  • minimiseUK


    به حداقل رساندن ایالات متحده

  • minimizeUS


    کاهش

  • diminish


    تحقیر کردن

  • belittle


    trivialiseUK

  • trivialiseUK


    بی اهمیت کردن ایالات متحده

  • trivializeUS


    مستهلک کردن

  • depreciate


    خلع درجه

  • disparage


    بی ارزش کردن

  • downgrade


    کم بیان کردن

  • devalue


    کوچک کردن

  • understate


    کم رنگ کردن

  • minify


    بد جایزه دادن

  • downplay


    كاهش دادن

  • misprize


    کاهش دادن


  • ویلیپند

  • lessen


    کم تاکید کردن

  • vilipend


    بی توجهی

  • underemphasize


    قضاوت نادرست

  • disregard


    بازی کردن

  • misjudge


    روشن کردن


  • بی تاکید کردن


  • کوتاه بفروش

  • de-emphasize


    براق بیش از


  • ارزان نگه دارید

  • gloss over


    شانه بالا انداختن


  • نادیده گرفتن