word - لغت

overhead || در بالای سر

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/ˌəʊvəˈhed/

UK :

/ˌəʊvərˈhed/

US :

family - خانواده

heading
overhead
header
headship
heady
headless
headed
behead

google image

نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overhead] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Planes flew overhead constantly.


    هواپیماها مدام بالای سرشان پرواز می کردند.

  • Thunder boomed in the sky overhead.


    رعد و برق در آسمان بلند شد.

  • Storm clouds were gathering overhead.


    ابرهای طوفانی بالای سر جمع شده بودند.

  • The moon was high overhead.


    ماه در بالای سر بود.

  • The seagulls circled overhead.


    مرغان دریایی بالای سرشان حلقه زدند.


  • طوفان باید مستقیماً بالای سر باشد.

  • overhead cables


    کابل های سقفی

  • A flock of geese flew overhead.


    دسته ای از غازها بالای سرشان پرواز کردند.

  • This room needs overhead lighting (= lights in the ceiling).


    این اتاق به نور بالای سر (= نور در سقف) نیاز دارد.


  • یکی از راه های افزایش حاشیه سود، کاهش هزینه های سربار است.

  • The winning shot was an overhead smash at the net.


    ضربه برنده یک ضربه از بالای سر به تور بود.

  • Squash has fewer overhead shots than other racket sports.


    اسکواش در مقایسه با سایر ورزش های راکتی، ضربات بالای سر کمتری دارد.


  • او امتیاز را با یک پاس دو دستی به دانلی تنظیم کرد.


  • ما باید هزینه های سربار خود را کاهش دهیم.

  • Many businesses are moving out of New York because the overheads there are so high.


    بسیاری از کسب و کارها از نیویورک خارج می شوند زیرا هزینه های اضافی در آنجا بسیار زیاد است.

  • overhead lighting


    روشنایی بالای سر

  • overhead expenses


    هزینه های سربار

synonyms - مترادف


  • بالا

  • upward


    بطرف بالا

  • raised


    مطرح کرد

  • elevated


    مرتفع

  • overhanging


    آویزان

  • suspended


    معلق

  • aerial


    هوایی

  • projecting


    فرافکنی

  • hanging


    حلق آویز کردن


  • سقف

  • skyward


    رو به آسمان


  • در بالا


  • در آسمان

antonyms - متضاد

  • underground


    زیرزمینی