word - لغت

overplayed || بیش از حد بازی کرد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˌəʊ.vəˈpleɪ

UK :

ˌoʊ.vɚˈpleɪ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [overplayed] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • I think she's overplaying the significance of his remarks.


    من فکر می کنم که او اهمیت سخنان او را بیش از حد بازی می کند.

synonyms - مترادف

  • exaggerated


    اغراق آمیز

  • overdid


    زیاده روی کرد

  • overdone


    بیش از حد

  • overemphasisedUK


    بیش از حد تاکید شده انگلستان

  • overemphasizedUS


    تاکید بیش از حد ایالات متحده

  • overstated


    اغراق شده

  • dramatisedUK


    دراماتیک انگلستان

  • dramatizedUS


    نمایشنامه ای ایالات متحده

  • magnified


    بزرگ شده

  • overstressed


    استرس بیش از حد

  • hyperbolized


    هذلولی شده

  • overdrew


    اضافه برداشت

  • overdrawn


    کشیده شده است

  • stretched


    کشیده شده

  • straught


    برجسته شده

  • overpitched


    بیش از حد استفاده شده است

  • accentuated


    به حداکثر رساندن انگلستان

  • overused


    maximizedUS

  • maximisedUK


    بیش از حد عمل کرد

  • maximizedUS


    بیش از حد کار کرده

  • overacted


    اضافه کار شده

  • overworked


    لهجه دار

  • overwrought


    دزدیده شده

  • accented


    آن را روی ضخیم گذاشت

  • mugged


    آن را کوبید

  • laid it on thick


    اشاره کرد

  • hammed it up


    خارج از تناسب منفجر شد

  • pointed up


    خارج از تناسب


  • برده شد

  • blown out of proportion


  • got carried away


antonyms - متضاد

  • understated


    کم گفته

  • unembellished


    بی آراسته

  • realistic


    واقع بین

  • unexaggerated


    اغراق نشده

  • believable


    قابل باور

  • discreet


    با احتیاط

  • genuine


    اصل


  • صادقانه


  • واقعی

  • restrained


    مهار شده


  • درست است، واقعی

  • veracious


    آرام


  • نامحسوس

  • calm


    خاموش

  • inconspicuous


    بی ادعا

  • muted


    تحریف نشده

  • unassuming


    محجوب

  • undistorted


    بی تکلف

  • unobtrusive


    مستهلک شد

  • unpretentious


    تحت اللفظی

  • veritable


    فروتن

  • depreciated


    طبیعی

  • literal


    ساکت


  • سرکوب شده


  • ساده


  • رام شده است

  • repressed


    بدون تقلب


  • بی تاب

  • subdued


  • unadulterated


  • unflashy