word - لغت

paid || پرداخت شده

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/peɪd/

UK :

/peɪd/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paid] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Neither of them is currently in paid employment.


    هیچ یک از آنها در حال حاضر در شغل حقوقی نیستند.

  • a highly paid job


    یک شغل با درآمد بالا

  • Men still outnumber women in the paid workforce.


    تعداد مردان هنوز در نیروی کار دستمزد بیشتر از زنان است.

  • a poorly paid teacher


    معلمی با حقوق ضعیف

  • Are you looking for paid work or voluntary work?


    آیا به دنبال کار با حقوق هستید یا کار داوطلبانه؟

  • paid employment


    اشتغال با حقوق

  • paid holiday


    تعطیلات با حقوق

  • paid vacation


    مرخصی با حقوق

  • paid leave


    کارگران کم دستمزد

  • low-paid workers


    یک شغل با درآمد خوب

  • a well-paid job


    او پس از بازنشستگی از سیاست، میلیون‌ها دلار از سخنرانی‌های حقوقی و نوشتن کتاب به دست آورد.

  • After retiring from politics he earned millions giving paid speeches and writing books.


    خانم لارکین بعداً یک پست دولتی با حقوق دریافت کرد.

  • Ms. Larkin later took a paid government post.


    بسیاری از این زنان، 40 ساله و بالاتر، به تازگی به شغل حقوقی باز می گردند.

  • Many of these women, aged 40 and over are just returning to paid employment.


    اتحادیه های کارگری مرخصی با حقوق خانواده را در اولویت اصلی خود قرار داده اند.

  • Labor unions have made paid family leave a top priority.


    آیا برای کار اضافی اضافه کار با حقوق دریافت خواهیم کرد؟

  • Will we receive paid overtime for the extra work?


    به کارمندانی که در روز کریسمس کار می کنند یک روز مرخصی با حقوق دریافت می کنند.

  • Employees who work Christmas Day are given a paid day off in compensation.


    او در این مصاحبه به تعداد کارگران سیاه پوست در مشاغل کم درآمد اشاره کرد.

  • In the interview she mentioned the number of black workers in low-paid jobs.


    دانش‌آموزان می‌خواهند مدرک بگیرند و در شغلی با درآمد خوب شروع به کار کنند.

  • Students want to get a degree and start work in a well-paid career.


    او سال‌ها خبرچین پولیس بود.

  • For years, he was a paid informant to the police.


    خانم مینو همچنین از خردمندی استفاده از مشاوران پولی به عنوان مشاور انتقاد کرد.

  • Ms. Minow also criticized the wisdom of using paid advisers as consultants.


    او را پردرآمدترین کارمند دولتی بریتانیا می نامند.

  • He has been called Britain's highest-paid civil servant.


    افرادی که گران ترین ساختمان های ما را تمیز می کنند اغلب کم دستمزدترین کارمندان ما هستند.

  • The people who clean our most expensive buildings are often our most poorly paid employees.


    فاکتور با حروف قرمز پرداخت مشخص شده بود.

  • The invoice was marked 'paid' in red letters.


    روزم را صرف ثبت صورت حساب های پرداخت شده در زیرزمینی تاریک کردم.

  • I spent my day filing paid bills in a dark basement.


    بلیط پارکینگ پولی


  • سرویس اینترنت پولی سه برابر سریعتر از سرویس رایگان بود.

  • The paid internet service was three times faster than the free one.


    این مجله همچنین لیست های تجاری پولی را در صفحات پشتی خود منتشر می کند.

  • The magazine also publishes paid business listings in its back pages.


    این وبسایت خبری ۲ میلیون مشترک پولی دارد.

  • The news website has 2 million paid subscribers.


synonyms - مترادف

  • remunerated


    پاداش گرفته است

  • salaried


    حقوق بگیر

  • waged


    به دست آورد

  • repaid


    بازپرداخت شد

  • anted


    مورچه

  • rewarded


    پاداش داده شد

  • compensated


    جبران کرد

  • funded


    تامین مالی شده است

  • indemnified


    غرامت داده شد


  • حرفه ای

  • recompensed


    راضی

  • satisfied


    واجد شرایط

  • qualified


    غیر آماتور

  • non-amateur


    تمام وقت

  • full-time


    بازپرداخت می شود

  • reimbursed


    مجازات شد

  • requited


    بازسازی شد

  • restored


    برگرداندن پول

  • refunded


  • paid back


antonyms - متضاد

  • unpaid


    پرداخت نشده

  • unwaged


    بی دستمزد

  • unsalaried


    بدون حقوق


  • داوطلب

  • voluntary


    داوطلبانه


  • رایگان

  • unremunerated


    بدون دستمزد

  • wageless