word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مدل یا نمونه ای که نشان می دهد چیزی چگونه کار می کند یا تولید می شود
-
یک مثال بسیار واضح یا معمولی از چیزی
-
یک مثال خوب از اینکه چگونه یک محصول، سیستم و غیره می تواند کار کند یا تولید شود
-
مدل چیزی، یا مثال بسیار واضح و معمولی از چیزی
-
یک مثال بسیار واضح یا معمولی که به عنوان مدل استفاده می شود
-
مجموعه ای از نظریه ها که نحوه درک یک موضوع خاص را در یک زمان خاص توضیح می دهد
-
تعامل اجتماعی از این نوع می تواند الگویی برای روابط نژادی در آینده باشد.
-
بیشتر جامعه شناسی مدرن فاقد پارادایم است و در نتیجه نمی تواند به عنوان علم واجد شرایط باشد.
-
Although they embody a real-world claim about how agents are motivated, they function more like a paradigm than a generalization.
اگرچه آنها یک ادعای دنیای واقعی در مورد نحوه انگیزش عوامل را در بر می گیرند، اما بیشتر شبیه یک پارادایم هستند تا یک تعمیم.
-
Kuhn argues that science education is characterized by an uncritical teaching of the dominant paradigm within a subject.
کوهن استدلال می کند که آموزش علم با آموزش غیرانتقادی پارادایم غالب در یک موضوع مشخص می شود.
-
نیازهای کودکان امروزی را نمی توان با الگوهای آموزشی قدیمی ما برآورده کرد.
-
Kuhn's own account of science entails that what is to count as a problem is paradigm or community dependent.
گزارش خود کوهن از علم مستلزم این است که آنچه به عنوان یک مشکل به حساب می آید وابسته به پارادایم یا جامعه است.
-
At best what will emerge from this bureaucratic morass is an entirely new paradigm for dealing with cross-border studies.
در بهترین حالت، آنچه از این باتلاق بوروکراتیک بیرون خواهد آمد، یک پارادایم کاملاً جدید برای پرداختن به مطالعات فرامرزی است.
-
پارادایم های جدید مطمئناً ظهور خواهند کرد.
-
The old organizational paradigm encouraged employees to view themselves as the occupants of a box called a job.
پارادایم سازمانی قدیمی کارکنان را تشویق می کرد که خود را ساکنان جعبه ای به نام شغل ببینند.
-
The prospects for experimental tests of the dynamical transition paradigm seem particularly promising in the case of focal epilepsy.
چشم انداز آزمایش های تجربی پارادایم انتقال دینامیکی به ویژه در مورد صرع کانونی امیدوارکننده به نظر می رسد.
example - مثال
-
پارادایم برای دانش آموزان برای کپی کردن
-
جنگ پارادایم جنبه مخرب طبیعت انسان بود.
-
verb paradigms
پارادایم های فعل
-
برخی از این مربیان امیدوارند که تغییری در پارادایم فرهنگی فعلی ایجاد کنند.
-
انباشت بی رحمانه ثروت او به عنوان یک پارادایم از حرص در دنیای تجارت است.
-
این شبکه تلویزیونی مدعی شد که این آغاز پارادایمی جدید برای تلویزیون تجاری است.
-
His account of the effects of globalization does not fit into either of the economic paradigms that are dominant today.
گزارش او از اثرات جهانی شدن در هیچ یک از پارادایم های اقتصادی که امروزه غالب هستند نمی گنجد.
-
این شرکت به عنوان یک الگوی کارآفرینی در نظر گرفته می شود.
synonyms - مترادف
-
مدل
-
الگو
-
archetype
الگو، نمونه اولیه
-
ایده آل
-
exemplar
نمونه
-
norm
هنجار
-
paragon
پاراگراف
-
prototype
نمونه اولیه
-
استاندارد
-
template
قالب
-
epitome
خلاصه
-
مثال
-
criterion
معیار
-
ensample
gageUS
-
gageUS
سنج UK
-
gaugeUK
آینه
-
زیبای ایده آل
-
beau ideal
ذات
-
quintessence
تجسم
-
embodiment
کلاسیک
-
essence
آپوتئوز
-
نوع
-
apotheosis
nonpareil
-
تصویر
-
nonpareil
acme
-
illustration
اندیشه
-
acme
شخصیت پردازی
-
ایدولون
-
personification
چنین نیست
-
eidolon
-
nonesuch
antonyms - متضاد
-
antithesis
آنتی تز
-
مقابل
-
antipode
آنتی پاد
-
contrary
مخالف
-
پیشخوان
-
منفی
-
مخالفت
-
contradiction
تناقض
-
contrariety
تضاد
-
inversion
وارونگی
-
contradistinction
جلو
-
صحبت کردن
-
obverse
معکوس
-
converse
ضد قطب
-
inverse
مخالف مستقیم
-
reverse
کاملا متضاد
-
antipole
قطب مقابل
-
برعکس
-
مثال نقض
-
polar opposite
-
contra
-
counterexample