word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
believing unreasonably that you cannot trust other people or that they are trying to harm you or have a bad opinion of you
باور غیر منطقی به اینکه نمی توانید به دیگران اعتماد کنید، یا اینکه آنها می خواهند به شما آسیب برسانند یا نظر بدی نسبت به شما دارند.
-
از یک بیماری روانی رنج می برید که باعث می شود فکر کنید دیگران در تلاش هستند به شما آسیب برسانند
-
feeling extremely nervous and worried because you believe that other people do not like you or are trying to harm you
به شدت عصبی و نگران هستید زیرا معتقدید که دیگران شما را دوست ندارند یا سعی در صدمه زدن به شما دارند
-
از یک بیماری روانی رنج می برید که در آن فکر می کنید افراد دیگر در تلاش هستند به شما آسیب برسانند
-
مضطرب چون احساس نمیکنید میتوانید به دیگران اعتماد کنید یا از بیماری پارانویا رنج میبرید
-
تماس های تلفنی مرموز شروع به ایجاد احساس پارانوئید در او کرد.
-
Folks in the Police Department are getting paranoid.
مردم در اداره پلیس دچار پارانوئید می شوند.
-
جیسون در مورد بیمار شدن آنقدر پارانوئید است که مدام دست هایش را می شویند.
-
در سال 1982، او به قدری نگران سلامتی خود بود که همیشه دستکش های پلاستیکی می پوشید.
-
You get absolutely paranoid about them.
شما کاملاً در مورد آنها پارانوئید می شوید.
-
Our aim was not to win every battle but to confound the enemies and make them paranoid after every encounter.
هدف ما پیروز شدن در هر نبردی نبود، بلکه این بود که دشمنان را گیج کنیم و بعد از هر رویارویی آنها را پارانویا کنیم.
-
من در مورد سگ های بزرگ کمی پارانوئید می شوم.
-
در یک لحظه آنقدر پارانوئید بودم که از پاسخ دادن به در امتناع می کردم.
-
در واقع، ویژگی های افسردگی بیشتر از تمایلات پارانوئیدی مشهود است.
-
You're getting paranoid, that's your trouble.
شما پارانوئید می شوید، مشکل شما همین است.
-
A second life drama portrays the predominance of paranoid thinking reflected in mistrust, suspicion, and jealousy.
درام زندگی دوم غلبه تفکر پارانوئید را به تصویر می کشد که در بی اعتمادی، بدگمانی و حسادت منعکس می شود.
-
در دنیای پارانوئید رئیس جمهور همیشه یک ماشین ساختگی وجود دارد.
example - مثال
-
او در مورد آنچه دیگران در مورد او می گویند واقعا پارانوئید شده است.
-
شما فقط پارانوئید هستید
-
paranoid delusions
توهمات پارانوئید
-
paranoid schizophrenia
اسکیزوفرنی پارانوئید
-
a paranoid schizophrenic
یک اسکیزوفرنی پارانوئید
-
چیزی برای ترسیدن وجود ندارد
-
نمی ترسی (از اینکه) بیفتی؟
-
یک کودک ترسیده
-
او می ترسید که شیشه بشکند.
-
دزدها ترسیدند و فرار کردند.
-
I was terrified (that) she wouldn’t come.
من می ترسیدم (از اینکه) او نمی آید.
-
با چشمان درشت و وحشت زده به او نگاه کرد.
-
او از احتمال سفر به تنهایی نگران بود.
-
او شروع به احساس پارانوئید کرد و متقاعد شد که رئیسش او را اخراج خواهد کرد.
-
او به عنوان یک اسکیزوفرنی پارانوئید تشخیص داده شد.
-
شوهرم در مورد اینکه مطمئن شود همه چیز قفل است بسیار پارانوئید است.
-
synonyms - مترادف
-
distrustful
بی اعتماد
-
doubtful
مشکوک
-
mistrustful
بدبینانه
-
cynical
محتاط
-
suspicious
کری
-
wary
بدبین انگلستان
-
chary
آمریکا مشکوک
-
scepticalUK
ناامن
-
skepticalUS
پارانویا
-
insecure
سوال کردن
-
paranoiac
ترسناک
-
questioning
محافظت می شود
-
fearful
غرق
-
guarded
پاراگراف
-
trustless
غیر منطقی
-
obsessed
بی قرار
-
para
بیش از حد مشکوک
-
unreasonable
غیر منطقی مضطرب
-
unsettled
دلهره آور
-
over-suspicious
پرخاشگر
-
overly suspicious
شک کردن
-
irrationally anxious
مراقب باشید
-
dubious
منفی گرا
-
suspecting
کافر
-
apprehensive
نامطمئن
-
leery
-
doubting
-
-
negativistic
-
disbelieving
-
unsure
antonyms - متضاد
-
trusting
اعتماد کردن