word - لغت

paranoid || پارانوئید

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈpærənɔɪd/

UK :

/ˈpærənɔɪd/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [paranoid] در گوگل

description - توضیح

  • believing unreasonably that you cannot trust other people or that they are trying to harm you or have a bad opinion of you


    باور غیر منطقی به اینکه نمی توانید به دیگران اعتماد کنید، یا اینکه آنها می خواهند به شما آسیب برسانند یا نظر بدی نسبت به شما دارند.

  • suffering from a mental illness that makes you believe that other people are trying to harm you


    از یک بیماری روانی رنج می برید که باعث می شود فکر کنید دیگران در تلاش هستند به شما آسیب برسانند


  • به شدت عصبی و نگران هستید زیرا معتقدید که دیگران شما را دوست ندارند یا سعی در صدمه زدن به شما دارند

  • suffering from a mental illness in which you believe that other people are trying to harm you


    از یک بیماری روانی رنج می برید که در آن فکر می کنید افراد دیگر در تلاش هستند به شما آسیب برسانند

  • anxious because you do not feel you can trust others or medical suffering from paranoia


    مضطرب چون احساس نمی‌کنید می‌توانید به دیگران اعتماد کنید یا از بیماری پارانویا رنج می‌برید

  • The mysterious phone calls were beginning to make him feel paranoid.


    تماس های تلفنی مرموز شروع به ایجاد احساس پارانوئید در او کرد.

  • Folks in the Police Department are getting paranoid.


    مردم در اداره پلیس دچار پارانوئید می شوند.

  • Jason's so paranoid about getting sick that he washes his hands all the time.


    جیسون در مورد بیمار شدن آنقدر پارانوئید است که مدام دست هایش را می شویند.

  • By 1982, he was so paranoid about his health that he wore plastic gloves at all times.


    در سال 1982، او به قدری نگران سلامتی خود بود که همیشه دستکش های پلاستیکی می پوشید.

  • You get absolutely paranoid about them.


    شما کاملاً در مورد آنها پارانوئید می شوید.

  • Our aim was not to win every battle but to confound the enemies and make them paranoid after every encounter.


    هدف ما پیروز شدن در هر نبردی نبود، بلکه این بود که دشمنان را گیج کنیم و بعد از هر رویارویی آنها را پارانویا کنیم.

  • I get a little paranoid around big dogs.


    من در مورد سگ های بزرگ کمی پارانوئید می شوم.

  • I was so paranoid at one point that I was refusing to answer the door.


    در یک لحظه آنقدر پارانوئید بودم که از پاسخ دادن به در امتناع می کردم.

  • Indeed depressive traits are more in evidence than paranoid tendencies.


    در واقع، ویژگی های افسردگی بیشتر از تمایلات پارانوئیدی مشهود است.

  • You're getting paranoid, that's your trouble.


    شما پارانوئید می شوید، مشکل شما همین است.

  • A second life drama portrays the predominance of paranoid thinking reflected in mistrust, suspicion, and jealousy.


    درام زندگی دوم غلبه تفکر پارانوئید را به تصویر می کشد که در بی اعتمادی، بدگمانی و حسادت منعکس می شود.

  • In the president's paranoid world there is always a dummy car.


    در دنیای پارانوئید رئیس جمهور همیشه یک ماشین ساختگی وجود دارد.

example - مثال

  • She's getting really paranoid about what other people say about her.


    او در مورد آنچه دیگران در مورد او می گویند واقعا پارانوئید شده است.

  • You're just being paranoid.


    شما فقط پارانوئید هستید

  • paranoid delusions


    توهمات پارانوئید

  • paranoid schizophrenia


    اسکیزوفرنی پارانوئید

  • a paranoid schizophrenic


    یک اسکیزوفرنی پارانوئید

  • There’s nothing to be afraid of.


    چیزی برای ترسیدن وجود ندارد

  • Aren’t you afraid (that) you’ll fall?


    نمی ترسی (از اینکه) بیفتی؟

  • a frightened child


    یک کودک ترسیده

  • She was frightened that the glass would break.


    او می ترسید که شیشه بشکند.

  • The thieves got scared and ran away.


    دزدها ترسیدند و فرار کردند.

  • I was terrified (that) she wouldn’t come.


    من می ترسیدم (از اینکه) او نمی آید.

  • She looked at him with wide terrified eyes.


    با چشمان درشت و وحشت زده به او نگاه کرد.

  • She was alarmed at the prospect of travelling alone.


    او از احتمال سفر به تنهایی نگران بود.

  • You’re just being paranoid.


    او شروع به احساس پارانوئید کرد و متقاعد شد که رئیسش او را اخراج خواهد کرد.

  • He started feeling paranoid and was convinced his boss was going to fire him.


    او به عنوان یک اسکیزوفرنی پارانوئید تشخیص داده شد.

  • He was diagnosed as a paranoid schizophrenic.


    شوهرم در مورد اینکه مطمئن شود همه چیز قفل است بسیار پارانوئید است.

  • My husband is very paranoid about making sure everything’s locked.


synonyms - مترادف

  • distrustful


    بی اعتماد

  • doubtful


    مشکوک

  • mistrustful


    بدبینانه

  • cynical


    محتاط

  • suspicious


    کری

  • wary


    بدبین انگلستان

  • chary


    آمریکا مشکوک

  • scepticalUK


    ناامن

  • skepticalUS


    پارانویا

  • insecure


    سوال کردن

  • paranoiac


    ترسناک

  • questioning


    محافظت می شود

  • fearful


    غرق

  • guarded


    پاراگراف

  • trustless


    غیر منطقی

  • obsessed


    بی قرار

  • para


    بیش از حد مشکوک

  • unreasonable


    غیر منطقی مضطرب

  • unsettled


    دلهره آور

  • over-suspicious


    پرخاشگر

  • overly suspicious


    شک کردن

  • irrationally anxious


    مراقب باشید

  • dubious


    منفی گرا

  • suspecting


    کافر

  • apprehensive


    نامطمئن

  • leery


  • doubting



  • negativistic


  • disbelieving


  • unsure


antonyms - متضاد

  • trusting


    اعتماد کردن