parasitic
parasitic - انگلی
adjective - صفت
UK :
US :
زندگی در یا روی گیاه یا حیوان دیگری و گرفتن غذا از آنها
یک فرد انگلی تنبل است، کار نمی کند و به افراد دیگر وابسته است
یک بیماری انگلی توسط انگل ایجاد می شود
موجودات انگلی روی حیوانات یا گیاهان دیگر از نوع متفاوت زندگی می کنند و از آنها تغذیه می کنند
A parasitic disease is caused by a parasite (= an animal or plant that lives on or in another animal or plant of a different type and feeds from it)
بیماری انگلی توسط یک انگل ایجاد می شود (= حیوان یا گیاهی که روی یا در حیوان یا گیاه دیگری از نوع متفاوت زندگی می کند و از آن تغذیه می کند)
یک فرد انگلی توسط افراد دیگری که کار می کنند زندگی می کند، به آنها پول می دهد و غیره.
سوسک های انگلی اغلب خانه های خود را در لانه مورچه ها می سازند.
پرندگان انگلی مولد در حال تبدیل شدن به نمونه های مورد علاقه در مطالعات تکامل همزمان هستند.
Urban elites are economically parasitic but politically dominant.
نخبگان شهری از نظر اقتصادی انگلی اما از نظر سیاسی مسلط هستند.
Destructiveness and self-doubt are preferable to the enfeebled body politic and the parasitic Church.
ویرانگری و خودباوری بر بدن ضعیف جامعه و کلیسای انگلی ارجحیت دارد.
هر چه نوسانات شدیدتر باشد، مقدار مواد ژنتیکی انگلی بیشتر است.
هر دو مرحله زندگی آزاد و انگلی چرخه زندگی مشابه گونه های گاو است.
مراحل زندگی آزاد و انگلی مشابه مراحل Ostertagia است.
فقط ارگاسیلوس ماده است که برای ماهی انگلی است.
ناقل کرم انگلی یک سخت پوست کوچک به نام Cyclops است.
a parasitic disease/infection
یک بیماری/عفونت انگلی
a parasitic mite
کنه انگلی
او زندگی انگلی دارد و مدام از دوستانش پول قرض می گیرد.
یک کرم مغزی انگلی در حال کشتن گوزن ها در مینه سوتا است.
آنها روش هایی را برای مبارزه با هر گونه شیوع این علف هرز انگلی در آینده توسعه داده اند.
زنبورها توسط یک کنه انگلی کوچک مورد حمله قرار گرفتند.
بیماری انگلی که بیشترین مرگ و میر را در سراسر جهان دارد مالاریا است.
در حال حاضر یک واکسن موثر علیه برونشیت انگلی تولید شده توسط کرم ریه در گاو وجود دارد.
این مواد شیمیایی مقاومت ماهی را در برابر بیماری های انگلی و قارچ ها کاهش می دهد.
ما در جهانی زندگی می کنیم که جامعه برای ارضای طمع یک نخبه انگلی کوچک هدایت می شود.
Football attracts parasitical advertisers keen to feed on the excitement generated by a major tournament.
فوتبال تبلیغ کنندگان انگلی را جذب می کند که مایلند از هیجان ایجاد شده توسط یک تورنمنت بزرگ تغذیه کنند.
bloodsucking
خونخواری
parasitical
انگلی
scrounging
سرکشی کردن
sponging
اسفنج زدن
cadging
قفسه بندی
exploitative
استثماری
freeloading
بارگیری رایگان
leechlike
زالو مانند
vampirish
خون آشام
vampiric
زالو زدن
leeching
موچ کردن
mooching
کوبیدن
bumming
تنبل
lazy
فرصت طلب
opportunistic
وابسته