word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک ساختار عمودی مانند یک دیوار نازک که بخشی از یک اتاق یا ساختمان را از قسمت دیگر جدا می کند
-
تقسیم یک کشور به کشورها یا مناطق دولتی جداگانه
-
برای تقسیم یک قسمت از یک اتاق از دیگری با یک دیوار نازک
-
برای تقسیم یک کشور به مناطق جداگانه دولتی
-
تقسیم چیزی به قطعات کوچکتر یا چیزی که یک فضا را تقسیم می کند
-
تقسیم همچنین تقسیم یک کشور یا منطقه به دو یا چند واحد سیاسی جداگانه است
-
پارتیشن نیز دیواری است که قسمتی از اتاق یا ساختمان را از قسمت دیگر جدا می کند
-
دیوار نازکی که برای تقسیم بخشی از یک اتاق، دفتر و غیره از قسمت دیگر استفاده می شود
-
یکی از چندین بخش که می توان هارد کامپیوتر را به آن تقسیم کرد
-
عمل تقسیم یک کشور به واحدهای سیاسی جداگانه
-
برای تقسیم بخشی از یک اتاق، دفتر و غیره از قسمت دیگر با استفاده از پارتیشن
-
برای تقسیم هارد دیسک کامپیوتر به قسمت های جداگانه
-
تقسیم کردن چیزی به دو یا چند قسمت
example - مثال
-
پارتیشن های بین توالت ها بسیار نازک بود.
-
تجزیه هند در سال 1947 اتفاق افتاد.
-
چرا آن اتاق بزرگ را به یک سالن و یک اتاق غذاخوری تقسیم نمی کنید؟
-
Ireland was partitioned in 1921.
ایرلند در سال 1921 تقسیم شد.
-
The partition of the building into separate apartments brought in enough income that she could retire from her job.
تقسیم ساختمان به آپارتمان های جداگانه درآمد کافی برای او به ارمغان آورد که بتواند از کار خود بازنشسته شود.
-
هر دو طرف با تقسیم منطقه مورد مناقشه موافقت کردند.
-
این پارتیشنها بین میزهای ما به ما امکان میدهند در حریم خصوصی نسبی کار کنیم.
-
آلمان پس از جنگ جهانی دوم تقسیم شد.
-
او در یک دفتر کار باز با پارتیشن های شیشه ای کار می کند.
-
سیستم عامل ها بر روی پارتیشن های مختلف هستند.
-
خشونتی که پس از تجزیه به وجود آمد باعث شد بسیاری از مردم هند را ترک کنند.
-
دفتر اصلی پارتیشن بندی شد تا فضایی برای کارکنان بیشتر فراهم شود.
-
یک صفحه بزرگ از قسمت پذیرایی از سالن ورودی جدا شده است.
-
برخی از نسخه های نرم افزار به شما اجازه می دهند هارد دیسک خود را پارتیشن بندی کنید.
-
کشورهای عضو به تلاش برای تقسیم بازار متهم شدند.
synonyms - مترادف
-
separations
جدایی ها
-
divisions
تقسیمات
-
splits
تقسیم می کند
-
schisms
انشعابات
-
disunions
انحلال ها
-
dissolutions
جزئی سازی ها
-
fractionalizations
دوشاخه ها
-
bifurcations
جدایی
-
partings
بریدگی
-
scissions
تقسیم بندی ها
-
fractionations
جداشدگان
-
detachments
اخراج ها
-
severances
پاره می شود
-
sunderings
شکاف ها
-
ruptures
قطع ارتباط
-
cleavages
پارتیشن بندی
-
breakups
تکه تکه ها
-
disconnections
جداسازی ها
-
rifts
بخش های فرعی
-
dividings
پارتیشن ها
-
splittings
دوگانگی ها
-
partitionings
تریکوتومی ها
-
dismemberments
جدا شدن
-
segregations
می شکند
-
subdivisions
-
partitionments
-
dichotomies
-
trichotomies
-
break-ups
-
split-ups
-
breaks
antonyms - متضاد
-
unifications
اتحادها
-
unions
اتحادیه ها
-
aids
ایدز
-
assistances
کمک ها
-
attachments
پیوست ها
-
helps
کمک می کند
-
junctures
اتصالات
-
promotions
تبلیغات
-
unities
واحدها
-
wholes
کل