word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
someone who is patronizing talks to you in a way that shows they think you are less intelligent or important than them
کسی که از او حمایت می کند با شما به گونه ای صحبت می کند که نشان می دهد فکر می کند شما کمتر از آنها باهوش یا مهم هستید.
-
صحبت کردن یا رفتار کردن با کسی که انگار احمق است یا مهم نیست
-
با کسی طوری رفتار کنید که انگار احمق است یا مهم نیست
-
While a few felt that the social workers, were helpful and supportive an equal number considered them to be patronizing and authoritarian.
در حالی که تعداد کمی احساس می کردند که مددکاران اجتماعی کمک کننده و حامی هستند، تعداد مساوی آنها را حامی و مستبد می دانستند.
-
This is why the tone of his communications with me has that slightly patronizing and protective edge.
به همین دلیل است که لحن ارتباط او با من دارای آن لبه حمایتی و محافظ است.
-
In this situation abject apologies in some respects remain complicit with the patronizing attitudes from which they attempt to disassociate themselves.
در این شرایط، عذرخواهیهای مفتضحانه از برخی جهات، همدست با نگرشهای حامیانهای است که سعی میکنند خود را از آن جدا کنند.
-
These measures increased the sometimes petty and patronizing intervention of officials in poor families.
این اقدامات باعث افزایش مداخلات بعضاً جزئی و حمایتی مسئولان در خانواده های فقیر شد.
-
او دقیقاً چه چیزی را در این سرنگ کوچک حامی دید؟
-
به نظر می رسید امروز اولگا بیشتر از همیشه حمایت می کند.
-
از نظر منتقدان، اقدام مثبت به عنوان حمایت از زنان و اقلیت ها تلقی می شود.
example - مثال
-
یک لبخند حامی
-
من فقط سعی کردم توضیح دهم. من نمی خواستم به نظرم حامی به نظر بیایم.
-
من لحنش را نسبتاً حمایت کننده یافتم.
-
او یک نگرش نسبتاً حمایتی نسبت به همکاران جوانتر خود اتخاذ کرد.
-
او همیشه نسبت به آن حامی بود.
-
این لحن حمایتی اوست که من نمی توانم آن را تحمل کنم.
-
از بین کسانی که آگهی تبلیغاتی را دیده بودند، 26 درصد آن را برای زنان و 17 درصد از مردان دریافت کردند.
-
a patronizing attitude/tone
نگرش/لحن حامی
synonyms - مترادف
-
arrogant
مغرور
-
haughty
با شکوه
-
pompous
سطحی
-
supercilious
برتر
-
superior
پرمدعا
-
pretentious
ناراحتی
-
uppity
شاهانه
-
imperious
تحقیر کننده
-
disdainful
بلند
-
lofty
فضول
-
snooty
اربابی
-
lordly
متواضعانه
-
condescending
اسنوب
-
snobbish
سواره نظام
-
cavalier
تحقیرآمیز
-
snobby
تمسخر آمیز
-
contemptuous
مجستری
-
scornful
بخشنده
-
magisterial
تحقیر کردن
-
gracious
گیر کرده
-
belittling
بینی تافی
-
denigrating
بالا و توانا
-
stuck-up
شلوار فانتزی
-
toffee-nosed
پر از خودت
-
سربلند
-
fancy-pants
بیش از حد
-
متکبر
-
uppish
-
-
overweening
-
conceited
antonyms - متضاد
-
humble
فروتن
-
deferential
تبعیض آمیز
-
دوستانه
-
obsequious
ناپسند
-
respectful
احترام
-
servile
خدمتگزار
-
unconceited
بی خودی
-
sycophantic
غم انگیز
-
fawning
حنایی کردن
-
ingratiating
خوشحال کننده
-
unctuous
نامحسوس
-
grovellingUK
grovellingUK
-
toadying
وزغ وزغ
-
cringing
خس خس
-
bootlicking
چکمه زدن
-
smarmy
باهوش
-
abject
افتضاح
-
subservient
تابع
-
oily
روغنی
-
slavish
برده وار
-
oleaginous
لزج
-
slimy
مطیع
-
submissive
صابونی
-
soapy
وزغ
-
toadyish
چرب
-
greasy
مکنده
-
sucky
grovelingUS
-
grovelingUS
دیوانه وار
-
sycophantish
محترمانه
-
reverential
خم شدن
-
kowtowing