word - لغت

payer || پرداخت کننده

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈpeɪə(r)/

UK :

/ˈpeɪər/

US :

family - خانواده

pay
پرداخت
payment
بازپرداخت
repayment
دریافت کننده وجه
payee
پرداخت نشده
unpaid
کمتر پرداخت شده است
underpaid
اضافه پرداخت شده
overpaid
قابل پرداخت
payable
پرداخت کمتر
repay
اضافه پرداخت
underpay
---
overpay
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [payer] در گوگل

description - توضیح


  • کسی که به کسی یا چیزی پول می دهد


  • شخص یا سازمانی که قبض خاصی، بدهی و غیره را پرداخت می کند

  • a person who usually pays on time/late


    شخصی که معمولاً به موقع / دیر پرداخت می کند

  • used as a combining form to mean a person who pays something


    به عنوان ترکیبی به معنای شخصی که چیزی را پرداخت می کند استفاده می شود

  • a person who pays or owes money that should be paid


    شخصی که پولی می پردازد یا بدهکار است که باید پرداخت شود


  • شخص یا سازمانی که چیزی را می پردازد یا باید بپردازد

  • used to say if a person or organization usually pays their invoices, debts, etc., and if they pay them on time or late


    معمولاً می گفت که آیا شخص یا سازمانی معمولاً فاکتورها، بدهی ها و غیره خود را پرداخت می کند و آیا آنها را به موقع یا دیر پرداخت می کند.

  • These are added burdens on the charge payer which are no fault of his own.


    اینها بارهای اضافی بر دوش پرداخت کننده هزینه است که تقصیر خودش نیست.

  • Compulsory competitive tendering provides better services at lower cost to the charge payer in London.


    مناقصه رقابتی اجباری خدمات بهتری را با هزینه کمتر به پرداخت کننده هزینه در لندن ارائه می دهد.

  • Low payers were public administration wholesale distribution metal manufacture and mechanical engineering.


    کم پرداخت کنندگان مدیریت دولتی، توزیع عمده فروشی، تولید فلز و مهندسی مکانیک بودند.

  • Benefit forms will be supplied on request to other council tax payers.


    فرم های مزایا در صورت درخواست به سایر مودیان مالیاتی شورا ارائه خواهد شد.

  • Manchester s council-tax payers still remain technically liable for any losses.


    مالیات دهندگان شورای منچستر همچنان از نظر فنی مسئول هرگونه ضرر و زیان هستند.

  • Their refusal to curtail spending plans and to increase the burden on poll tax payers is expected.


    امتناع آنها از محدود کردن برنامه های مخارج و افزایش بار بر دوش مالیات دهندگان نظرسنجی انتظار می رود.

  • These Sherlocks could stay at home and save the tax payers some money.


    این شرلوک ها می توانند در خانه بمانند و پول مالیات دهندگان را پس انداز کنند.

  • Instead a loan is raised and its repayment, including interest shared by future generations of local taxation payers.


    در عوض، وام دریافت می شود و بازپرداخت آن، از جمله بهره، بین نسل های آینده مالیات دهندگان محلی تقسیم می شود.

  • In the case of a disputed payment the payer would have to show bank account records.


    در مورد پرداخت مورد مناقشه، پرداخت کننده باید سوابق حساب بانکی را نشان دهد.

example - مثال

  • mortgage payers


    پرداخت کنندگان وام مسکن

  • The company are not very good payers (= they are slow to pay their bills, or they do not pay their employees well).


    شرکت پرداخت کننده های خوبی نیست (= آنها در پرداخت صورت حساب های خود کند هستند، یا حقوق کارکنان خود را به خوبی پرداخت نمی کنند).

  • All 26 million basic-rate income tax payers will benefit next year from a 1% cut in the tax rate.


    تمامی 26 میلیون مالیات بر درآمد با نرخ پایه در سال آینده از کاهش 1 درصدی نرخ مالیات بهره مند خواهند شد.

  • Some service providers will consider applications even if you are listed as a bad payer.


    برخی از ارائه دهندگان خدمات حتی اگر شما به عنوان یک پرداخت کننده بد فهرست شده باشید، برنامه ها را بررسی می کنند.

synonyms - مترادف

  • bursar


    بورس


  • مشتری


  • سرمایه گذار

  • financier


    پرداخت کننده

  • paymaster


    خرج کننده

  • spender


    فاسد

  • wastrel


    ولخرجی

  • spendthrift


    اسراف کننده

  • squanderer


    اسراف

  • profligate


    ولخرج

  • prodigal


    ضایع کننده

  • waster


    سرخ کن

  • fritterer


    غلتک بالا

  • high roller


    خرج کننده بزرگ

  • big spender


    ورزش


  • پراکنده کننده

  • dissipater


    شرط بندی

  • dissipator


    پیستون

  • bettor


    جیب های عمیق

  • plunger


    خریدار اجباری

  • deep pockets


    بیش از حد خرج

  • compulsive shopper


    بازیکن پول

  • overspender


    قمارباز با ریسک بالا


  • بی احتیاط

  • high-stakes gambler


    بی خیال

  • imprudent


    غلتکی بالا

  • improvident


  • high-roller


antonyms - متضاد

  • payee


    دریافت کننده وجه

  • supplier


    تامین کننده


  • فروشنده - دلال

  • trader


    معامله گر

  • merchant


    تاجر

  • seller


    فروشنده

  • purveyor


    ارائه دهنده


  • تهيه كننده


  • venderUK

  • venderUK


    فروشنده ایالات متحده

  • vendorUS


    خرده فروش

  • retailer


    مغازه دار

  • salesperson


    دستفروش

  • shopkeeper


  • tradesman


  • peddler


  • salesman