word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مقداری از چیزی که اغلب به صورت عددی از 100 بیان می شود
-
an advantage
برتری
-
یک بهبود یا مزیت، به ویژه وقتی در مقابل احتمالات دیگر در نظر گرفته شود
-
بخشی از سود دریافتی توسط کسی که چیزی را می فروشد
example - مثال
-
چند درصد از زنان پس از بچه دار شدن به سر کار باز می گردند؟
-
Interest rates have risen by two percentage points.
نرخ بهره دو درصد افزایش یافته است.
-
هیچ درصدی در کار کردن با این ساعت های طولانی وجود ندارد.
-
اگر قصد ندارید در آن شغل بمانید، هیچ درصدی در ساعات طولانی کار وجود ندارد.
-
TV ratings are based on the percentage of sets tuned to a particular program.
رتبه بندی تلویزیون بر اساس درصد مجموعه های تنظیم شده برای یک برنامه خاص است.
-
درصد بالایی از مشتریان آنها کالاهای خود را به صورت آنلاین سفارش می دهند.
-
حاشیه ناخالص به عنوان درصدی از فروش خالص برای سال 45٪ بود.
-
کارمزدها معمولاً به صورت درصدی از قیمت فروش بیان می شود.
-
برخی از ارائه دهندگان ISA بر اساس درصد هزینه می گیرند، در حالی که برخی دیگر از هزینه های ثابت استفاده می کنند.
-
Official retail figures for the month of July show the largest percentage increase in retail sales since the beginning of the year.
ارقام رسمی خرده فروشی ماه جولای بیشترین درصد افزایش را در خرده فروشی از ابتدای سال نشان می دهد.
-
a percentage decrease/fall/loss
درصد کاهش / سقوط / ضرر
-
calculate/estimate a percentage
محاسبه/برآورد درصد
-
percentage of income/revenue/sales
درصد درآمد/درآمد/فروش
-
او درصدی از سود ناخالص را به عنوان بخشی از بسته حقوقی خود دریافت می کند.
synonyms - مترادف
-
results
نتایج
-
scores
امتیازات
-
marks
نشانه ها
-
grades
درجات
-
gradings
درجه بندی
-
ratings
رتبه بندی ها
-
places
مکان ها
-
placings
قرار دادن
-
positions
موقعیت ها
-
رتبه
-
records
سوابق
-
rankings
رتبه بندی
-
assessments
ارزیابی ها
-
appraisals
شمارش می کند
-
tallies
ارزیابی
-
برآوردها
-
ranking
قضاوت ایالات متحده
-
estimations
قضاوت انگلستان
-
estimates
ارزش گذاری
-
judgmentsUS
وضعیت ها
-
judgementsUK
کلاس
-
appraisement
ایستاده
-
valuation
مرحله
-
statuses
درجه
-
ایستگاه ها
-
تحلیل و بررسی
-
سطوح
-
degrees
-
stations
-
-
echelons
antonyms - متضاد
-
افزایش دادن
-
junctures
اتصالات
-
wholes
کل