word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مربوط به بدن
-
violent.
خشن.
-
sexual.
جنسی
-
مربوط به چیزهایی است که می توانید ببینید یا لمس کنید. یا مربوط به قوانین طبیعت است.
-
relating to physics.
مربوط به فیزیک
-
an examination of a person`s body by a doctor in order to discover if that person is healthy. sometimes done before a person can be accepted for a particular job
معاینه بدن یک فرد توسط پزشک به منظور کشف اینکه آیا آن فرد سالم است یا خیر. گاهی اوقات قبل از پذیرش یک فرد برای یک شغل خاص انجام می شود
-
مرتبط با بدن
-
وجود یا مرتبط با چیزهایی که می توان آنها را دید یا لمس کرد.
-
connected with physics
مرتبط با فیزیک
-
مربوط به چیزهایی است که می توانید ببینید یا لمس کنید.
-
برای توصیف دارایی هایی که قابل مشاهده و لمس هستند استفاده می شود. به عنوان مثال ساختمان ها یا تجهیزات.
-
used to describe commodities (= substances or products that can be traded) that can be bought and delivered immediately.
برای توصیف کالاها (= مواد یا محصولات قابل معامله) استفاده می شود که می توان آنها را بلافاصله خریداری و تحویل داد.
-
used to describe shares. bonds. etc. with a certificate . rather than ones that exist only in electronic form.
برای توصیف سهام استفاده می شود. اوراق قرضه. و غیره با گواهی . به جای آنهایی که فقط به شکل الکترونیکی وجود دارند.
example - مثال
-
ما نگران سلامت جسمی و روانی کارکنان خود هستیم.
-
او از هر نوع تماس فیزیکی متنفر است - او حتی دوست ندارد با شما دست بدهد.
-
هیچ چیز غیرعادی در ظاهر فیزیکی او وجود نداشت.
-
در تلاش برای کمال جسمانی. او ساعت ها را در باشگاه می گذراند.
-
او سال ها از آزار جسمی و روحی رنج می برد.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
immaterial
غیر مادی
-
abstract
چکیده
-
intangible
ناملموس
-
nonphysical
غیر فیزیکی
-
formless
بی شکل
-
imponderable
غیر قابل تصور
-
incorporeal
غیر جسمانی
-
metaphysical
متافیزیکی
-
nonmaterial
غیر مادی
-
unsubstantial
غیر اساسی
-
bodiless
بی بدن
-
discarnate
از بین بردن
-
disembodied
بی بدن
-
disincarnate
از بین بردن
-
ethereal
اثیری