word - لغت

pinching || نیشگون گرفتن

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

pɪntʃ

UK :

pɪntʃ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pinching] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Ouch! Stop pinching (me)!


    آخ! دست از نیشگون گرفتن (من) بردارید!

  • These shoes are too tight they pinch (my feet).


    این کفش ها خیلی تنگ هستند، آنها (پاهای من) را نیشگون می گیرند.

  • I can't believe that he's back from Canada and he's mine - I keep having to pinch myself to make sure I'm not dreaming.


    من نمی توانم باور کنم که او از کانادا برگشته است و او مال من است - باید خودم را نیشگون بگیرم تا مطمئن شوم که خواب نمی بینم.

  • Right who's pinched my chair?


    درست است، چه کسی صندلی من را نیشگون گرفته است؟

synonyms - مترادف

  • miserly


    خسیس

  • stingy


    مختصر

  • parsimonious


    منظور داشتن


  • بیچاره

  • penurious


    بی سخاوتمند

  • ungenerous


    مینگی

  • mingy


    بستن


  • تنگ


  • ارزان


  • مشت محکم

  • tightfisted


    صرفه جویی

  • sparing


    غیر خیریه

  • uncharitable


    نیش زدن

  • stinting


    چینی

  • chintzy


    بسته

  • closefisted


    غیر لیبرال

  • illiberal


    پنچ پنی

  • pinchpenny


    یدکی

  • spare


    چنگ زدن

  • grasping


    حریص

  • avaricious


    نزدیک


  • صرفه جو

  • greedy


    کینه توزی

  • frugal


    خود خواه

  • thrifty


    خراش دادن

  • grudging


    صرفه جویی در

  • selfish


    اکتسابی

  • scrimping


    مقرون به صرفه


  • acquisitive


  • economical


antonyms - متضاد

  • bounteous


    سخاوتمند

  • bountiful


    بخشنده

  • charitable


    خیریه

  • freehanded


    دست آزاد

  • generous


    سخاوتمندانه


  • لیبرال

  • munificent


    دست باز

  • openhanded


    بی دریغ

  • unsparing


    بی وقفه

  • unstinting


    دور


  • ولخرجی

  • far


    بی خود

  • spendthrift


    اتلاف

  • unselfish


    رایگان

  • wasting


    بزرگوار


  • خیراندیش

  • magnanimous


    نوع دوست

  • benevolent


    نوع

  • bighearted


    بشردوستانه

  • altruistic


    آزاد دل


  • پر انرژی

  • philanthropic


    مجلل

  • freehearted


    سودمند

  • fulsome


    دادن

  • lavish


    باز کن

  • beneficent


    محبت آمیز

  • giving


    با ملاحظه


  • kindly


  • considerate


  • free-handed