pipe

base info - اطلاعات اولیه

pipe - لوله

noun - اسم

/paɪp/

UK :

/paɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pipe] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Both hot and cold water pipes should be properly insulated.


    لوله های آب سرد و گرم هر دو باید به درستی عایق بندی شوند.

  • steel/copper pipes


    لوله های فولادی/مسی

  • a burst pipe


    یک لوله ترکیده

  • The house was blown apart by an explosion caused by a leaking gas pipe.


    خانه بر اثر انفجاری که در اثر نشتی لوله گاز رخ داد، منفجر شد.

  • PVC pipe is commonly used in building and construction.


    لوله پی وی سی معمولا در ساختمان سازی و ساخت و ساز استفاده می شود.

  • a drainage/sewage pipe


    یک لوله زهکشی / فاضلاب

  • Insulation may reduce the danger of pipes bursting in winter.


    عایق ممکن است خطر ترکیدن لوله ها در زمستان را کاهش دهد.


  • برای کشیدن پیپ

  • He puffed on his pipe.


    پیپش را پف کرد.


  • تنباکو پیپ

  • He knocked out his pipe in the big glass ashtray.


    لوله اش را در زیرسیگاری شیشه ای بزرگ شکست.

  • He laid the pipes under the floorboards.


    لوله‌ها را زیر تخته‌ها گذاشت.

  • Insulating your pipes will save on your heating bills.


    عایق کاری لوله ها باعث صرفه جویی در هزینه های گرمایشی شما می شود.

  • The pipe from the boiler to the bath.


    لوله از دیگ بخار تا حمام.

  • The pipes lead into the river.


    لوله ها به رودخانه منتهی می شوند.

  • The pipes will have to pass through the wall.


    لوله ها باید از دیوار عبور کنند.


  • لوله برای آب گرم


  • برای اتصال دو طول لوله به یکدیگر

  • All the old lead pipes were replaced with plastic and copper.


    تمام لوله های سربی قدیمی با پلاستیک و مس تعویض شد.

  • a water/gas/sewer pipe


    لوله آب / گاز / فاضلاب

  • a burst/fractured/leaking pipe


    ترکیدگی/شکستگی/نشتی لوله

  • I ordered some tea for myself and lit my pipe.


    برای خودم چای سفارش دادم و پیپم را روشن کردم.

  • Hot water is piped to all apartments from the central boiler room.


    آب گرم به تمام آپارتمان ها از دیگ بخار مرکزی لوله می شود.

  • Music is piped throughout the hotel complex.


    موسیقی در سراسر مجموعه هتل پخش می شود.


  • باید به خاطر داشته باشید که در زمستان آب را ببندید وگرنه لوله ها یخ می زنند و می ترکند.

  • Hot water is piped to all the apartments from the boiler.


    آب گرم از دیگ به تمام آپارتمان ها لوله می شود.

synonyms - مترادف

  • لوله

  • duct


    مجرا

  • canal


    کانال


  • خط

  • conduit


    خط لوله


  • زه کشی

  • pipeline


    شلنگ

  • drain


    لوله کشی

  • hose


    قنات

  • piping


    نوار نقاله

  • aqueduct


    رهبر

  • conveyor


    اصلی


  • گذر


  • پنستوک


  • از طریق

  • penstock


    فیستول

  • trough


    syphonUK

  • tubing


    siphonUS

  • fistula


    سیلندر

  • syphonUK


    فاضلاب

  • siphonUS


    فواره زدن اب

  • conveyer


    تهویه

  • cylinder


    کشتی

  • sewer


    ناودان

  • spout


    دودکش

  • vent


    شفت


  • قیف

  • chute


  • flue


  • shaft


  • funnel


antonyms - متضاد

  • گوش بده

  • whimper


    ناله


  • ساکت باش

لغت پیشنهادی

ending

لغت پیشنهادی

naked

لغت پیشنهادی

accumulator