word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل از تصویر کشیدن
-
برای نشان دادن یا توصیف کسی یا چیزی در یک نقاشی، فیلم، کتاب یا سایر آثار هنری
-
If a person in a film book etc. is portrayed as a particular type of character they are represented in that way
اگر فردی در یک فیلم، کتاب و غیره به عنوان یک شخصیت خاص به تصویر کشیده شود، به این شکل نمایش داده می شود.
example - مثال
-
این نقاشی یک زن جوان زیبا را با لباس آبی به تصویر می کشد.
-
نویسنده زندگی در دهکده ای کوچک را در آغاز قرن حاضر به تصویر می کشد.
-
پدر در فیلم به عنوان یک شخصیت نسبتاً ناخوشایند به تصویر کشیده شده است.
synonyms - مترادف
-
depicting
به تصویر کشیدن
-
طراحی
-
رنگ آمیزی
-
sketching
تصویربرداری
-
picturing
لیمینگ
-
limning
تفسیر
-
rendering
نمایندگی
-
representing
ترسیم کردن
-
delineating
نشان دادن
-
illustrating
ارائه
-
presenting
رقم زدن
-
figuring
برانگیختن
-
imaging
شخصیت پردازی
-
showing
شبیه سازی
-
evoking
در حال تولید مثل
-
charactering
کشیدن تصویر از
-
simulating
ترسیم تصویر ذهنی از
-
reproducing
توصیف ایالات متحده
-
توصیف می کند
-
مشخص کردن انگلستان
-
تجسم ایالات متحده
-
characterizingUS
تعریف کردن
-
describing
تنظیم
-
characterisingUK
در حال نمایش
-
outlining
epitomizingUK
-
epitomizingUS
مجسم کردن
-
defining
-
-
exhibiting
-
epitomisingUK
-
embodying
antonyms - متضاد
-
confusing
گیج کننده
-
obscuring
مبهم کردن
-
mixing up
مخلوط کردن