word - لغت

powered || نیرو گرفته است

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈpaʊəd/

UK :

/ˈpaʊərd/

US :

family - خانواده

power
قدرت
superpower
ابرقدرت
powerlessness
ناتوانی
empowerment
توانمندسازی
powerful
قدرتمند
powerless
ناتوان
overpowering
غلبه کننده
empower
قدرت دادن
overpower
چیره شدن
powerfully
با قدرت
powerlessly
بی قدرت
overpoweringly
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [powered] در گوگل

description - توضیح

  • working or moving using a means of power such as electricity a motor etc


    کار یا حرکت با استفاده از وسایل نیرو مانند برق، موتور و غیره

  • operated by the type of energy stated


    بر اساس نوع انرژی ذکر شده عمل می کند

  • if something is battery-powered, gas-powered, etc., it uses batteries, gas etc. to work


    اگر چیزی با باتری، گاز و غیره کار می کند، برای کار از باتری، گاز و غیره استفاده می کند.

  • What is essential for free fall is that the capsule is not powered and that the atmospheric drag is negligibly small.


    چیزی که برای سقوط آزاد ضروری است این است که کپسول انرژی نداشته باشد و کشش اتمسفر به طرز چشمگیری کم باشد.

  • Modern installations usually use electrically powered cam driven diaphragm pumps.


    تأسیسات مدرن معمولاً از پمپ های دیافراگمی بادامک با نیروی الکتریکی استفاده می کنند.

  • I hope they've got the sense to bring air powered cutters.


    من امیدوارم که آنها شعور داشته باشند که برش های هواکش بیاورند.

  • The standard 0.50 powered machine makes a superb trainer.


    دستگاه استاندارد 0.50 یک مربی عالی می سازد.

  • Why are the effects of these responses so much less noticeable in powered machines?


    چرا اثرات این پاسخ ها در ماشین های برقی بسیار کمتر قابل توجه است؟

  • For anyone building their first few projects the best advice is to avoid any mains powered project.


    برای هر کسی که چند پروژه اول خود را می سازد، بهترین توصیه این است که از هرگونه پروژه برق شهری خودداری کنند.

  • Choose battery powered projects as these enable you to make mistakes without any drastic consequences.


    پروژه‌های با باتری را انتخاب کنید زیرا این پروژه‌ها به شما امکان می‌دهند بدون هیچ عواقب شدید اشتباه کنید.

example - مثال

  • a powered wheelchair


    یک ویلچر برقی

  • a solar-powered calculator


    یک ماشین حساب با انرژی خورشیدی

  • battery-powered tools


    ابزارهای باتری دار

  • a battery-powered radio


    یک رادیو با باتری

  • nuclear-powered submarines


    زیردریایی های هسته ای

  • My calculator doesn't need batteries because it's solar-powered (= it obtains its energy from the sun).


    ماشین حساب من به باتری نیاز ندارد زیرا انرژی خورشیدی دارد (= انرژی خود را از خورشید می گیرد).

  • Battery-powered vehicles produce no air pollution at the point of use.


    وسایل نقلیه با باتری در محل استفاده هیچ آلودگی هوا تولید نمی کنند.

synonyms - مترادف


  • زنده

  • charged


    متهم


  • فعال

  • connected


    متصل

  • electrified


    برق گرفته

  • energisedUK


    energisedUK

  • energizedUS


    energizedUS

  • hot


    داغ


  • در حال اجرا

  • switched on


    روشن شده

  • electrically charged


    بار الکتریکی

  • activated


    فعال شد

  • stimulated


    تحریک شده است

  • turned on


    روشن شد

  • plugged-in


    وصل شده

  • wired


    سیمی

antonyms - متضاد

  • discharged


    مرخص شد

  • uncharged


    بدون شارژ

  • neutral


    خنثی

  • decharged


    تخلیه شده است

  • de-energized


    بی انرژی

  • inactive


    غیر فعال

  • unconnected


    غیر مرتبط