word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به جای واکنش نشان دادن به رویدادها، چیزها را به رخ میکشند یا تغییر میدهند
-
انجام کاری برای تأثیرگذاری یا ایجاد تغییرات و آمادگی برای وقوع تغییر
-
اقدام با ایجاد تغییر و نه تنها واکنش به تغییر در زمان وقوع
-
intending or intended to produce a good result or avoid a problem rather than waiting until there is a problem
به جای اینکه منتظر بمانید تا مشکلی وجود داشته باشد، قصد دارید یا قصد دارید نتیجه خوبی ایجاد کنید یا از مشکلی اجتناب کنید
-
به جای واکنش نشان دادن به چیزهایی که اتفاق میافتد، خودتان برای ایجاد تغییرات اقدام کنید
-
Hence the proactive approach will enable an acquiror to select targets from a larger population of companies.
از این رو، رویکرد پیشگیرانه، خریدار را قادر میسازد تا اهدافی را از جمعیت بزرگتری از شرکتها انتخاب کند.
-
We must be reactive rather than proactive because becoming motivated and taking initiatives involves gaining power.
ما باید به جای فعال بودن واکنش نشان دهیم، زیرا با انگیزه شدن و ابتکار عمل مستلزم کسب قدرت است.
-
یک آگاهی فرهنگی فعال از مسائل ریسک در سطح شرکتی و فردی ایجاد کنید.
-
به عنوان یک مجری فعال، یک مرد میدانی باید همیشه برای موارد غیرمنتظره آماده باشد.
-
چنین داروهایی می توانند عواقب مهمی داشته باشند، و ما باید در فکر کردن به آنها فعال باشیم.
-
Paying that kind of attention to the business of the business is fundamental to aware proactive leadership.
توجه به این نوع توجه به تجارت کسب و کار برای رهبری آگاهانه و فعال اساسی است.
-
مذاهبی که در سرتاسر جهان در حال رشد هستند، همان هایی هستند که مواضع مثبت و فعالانه ای اتخاذ می کنند.
example - مثال
-
یک رویکرد پیشگیرانه
-
مدیران باید در شناسایی و پیشگیری از مشکلات احتمالی فعال باشند.
-
شرکتها باید نسبت به مدیریت زیستمحیطی فعالتر عمل کنند.
-
a proactive approach/role
رویکرد/نقش پیشگیرانه
-
آژانس تصمیم گرفت رویکردی فعالانه برای ارائه خدمات بهتر به مشتریان خود اتخاذ کند.
-
مسئولیت پذیرتر کردن مدیران ارشد باعث می شود آنها فعال تر شوند.
-
a proactive approach/role/stance
رویکرد/نقش/موضع فعالانه
-
proactive measures/policies/proposals
اقدامات پیشگیرانه / سیاست / پیشنهادات
-
The insurance industry should be more proactive in dealing with the increasing problem of insurance fraud.
صنعت بیمه باید در برخورد با معضل فزاینده تقلب بیمه ای فعال تر باشد.
-
یکی از مقامات اتحادیه گفت: «کارکنان باید در مورد حقوق محل کار خود فعال باشند.
-
ذینفعان باید به طور فعال در مورد اهداف و مقاصد سازمان بحث کنند.
synonyms - مترادف
-
فعال
-
preemptive
پیشگیرانه
-
anticipatory
پیش بینی کننده
-
taking the initiative
ابتکار عمل
-
اقدام از قبل
-
tactical
تاکتیکی
-
expectant
منتظر
-
anticipant
پیش بینی
-
anticipative
متفکر
-
foreseeing
پیشگویی
-
forethoughtful
مشیت
-
foretelling
پیش بینی کردن
-
provident
Warning: Undefined array key 12 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
anticipating
Warning: Undefined array key 13 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
reactive
واکنش پذیر
-
responsive
پاسخگو