word - لغت

proverbial || ضرب المثل

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/prəˈvɜːbiəl/

UK :

/prəˈvɜːrbiəl/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [proverbial] در گوگل

description - توضیح

  • relating to a proverb


    مربوط به یک ضرب المثل

  • well known by a lot of people


    توسط بسیاری از مردم شناخته شده است

  • as used in a proverb or other phrase


    همانطور که در یک ضرب المثل یا عبارت دیگر استفاده می شود

  • well known


    مشهور - معروف

  • (of a statement) commonly known, esp. because it is from a proverb or saying known by many people or because it expresses a truth known by a particular group of people


    (از یک بیانیه) که معمولاً شناخته می شود، esp. زیرا از ضرب المثل یا ضرب المثلی است که بسیاری از مردم می شناسند، یا به این دلیل که حقیقتی را بیان می کند که گروه خاصی از مردم می شناسند.

  • The result was a level of corruption which became proverbial.


    نتیجه سطحی از فساد بود که ضرب المثل شد.

  • From an easygoing girl she had metamorphosed into some one who wanted the proverbial all-or-nothing relationship.


    او از یک دختر ساده لوح به کسی تبدیل شده بود که خواهان رابطه ضرب المثل همه یا هیچ بود.

  • Santorini is about as stable as the proverbial blancmange.


    سانتورینی تقریباً به اندازه ضرب المثل blancmange پایدار است.

  • They speak an extraordinarily complex language rich in vocabulary, idiom, and proverbial expression.


    آنها به زبانی فوق‌العاده پیچیده و سرشار از واژگان، اصطلاحات و بیان ضرب المثل صحبت می‌کنند.

  • Today South Park offers a self-fulfilling buzz, a spot with that proverbial Left Bank feel about it.


    امروز، ساوت پارک یک هیاهوی خودپرداخت را ارائه می‌کند، مکانی با آن احساس ضرب المثلی در کرانه چپ در مورد آن.

  • Naturally there is the proverbial robin - well robins to be precise.


    به طور طبیعی، ضرب المثل رابین وجود دارد - خوب، رابینز به طور دقیق.

  • Ah yes: The proverbial three-hour tour.


    آه، بله: تور ضرب المثل سه ساعته.

  • It was as if the strength of the sea had turned to the proverbial water.


    انگار قوت دریا به آب ضرب المثل تبدیل شده بود.

example - مثال

  • Let's not count our proverbial chickens.


    جوجه های ضرب المثل خود را به حساب نیاوریم.

  • He drinks like the proverbial fish.


    مثل ماهی ضرب المثل می نوشد.

  • Their hospitality is proverbial.


    مهمان نوازی آنها ضرب المثل است.

  • The players pointed the proverbial finger at themselves as the ones needing to improve.


    بازیکنان انگشت ضرب المثل خود را به عنوان کسانی که نیاز به پیشرفت دارند نشانه گرفتند.

  • his proverbial good humour


    ضرب المثل شوخ طبعی او

  • Yelling at me was the proverbial straw that broke the camel’s back.


    فریاد زدن بر سر من نی ضرب المثلی بود که کمر شتر را شکست.

synonyms - مترادف

  • stereotypical


    کلیشه ای

  • famed


    مشهور


  • معروف

  • legendary


    افسانهای

  • notorious


    بدنام


  • سنتی

  • time-honoured


    با ارزش

  • accepted


    پذیرفته شده

  • acknowledged


    تصدیق کرد

  • archetypal


    نمونه اولیه

  • axiomatic


    بدیهی


  • مرسوم

  • customary


    بدیهی است

  • renowned


    معمول

  • self-evident


    بدون تردید


  • مشهور - معروف

  • unquestioned


    مشترک

  • well-known


    جاری


  • آشنا


  • عمومی


  • منظم


  • شهرت دارد

  • infamous


    زمانه


  • معمولی

  • reputed


    استاندارد

  • time-honored


    روال


  • موجودی

  • well known





antonyms - متضاد

  • abnormal


    غیرطبیعی

  • atypical


    غیر معمول


  • ناهمسان


  • رمان

  • unconventional


    غیر متعارف


  • ناشناخته

  • untraditional


    غیر سنتی

  • unfamiliar


    نا آشنا

  • uncommon


    نادر


  • به ندرت

  • infrequent


    خارق العاده


  • غیرعادی

  • seldom


    غیر قابل دسترس


  • سرد

  • unaccustomed


    بیگانه

  • unapproachable


    خارجی


  • جدید

  • alien


    غیر دوستانه


  • اصلی

  • new


    کسب و کار

  • unfriendly


    غیر قابل توجه


  • عجیب


  • دور


  • صنعتی

  • unremarkable


    رزرو شده است


  • نامشخص

  • aloof



  • reserved


  • undistinguished