word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فعالیت خرید مواد، موجودی، تجهیزات و غیره که یک شرکت برای تولید کالا به آن نیاز دارد
-
فعالیت خرید لوازم برای یک شرکت
-
فعالیت خرید کالا و خدمات از یک شرکت
example - مثال
-
مدیر خرید شرکت
-
بخش مرکزی خرید تامین کنندگان را شناسایی کرده و بهترین قیمت را مذاکره می کند.
-
the purchasing manager/director
مدیر/مدیر خرید
-
بسته بندی تاثیر زیادی بر تصمیمات خرید مصرف کنندگان دارد.
-
خرید آنلاین 60 درصد از کل فروش ما را تشکیل می دهد.
synonyms - مترادف
-
acquiring
بدست آوردن
-
obtaining
مالکیت
-
possession
تهیه
-
procuring
تدارکات
-
procurement
خریداری کردن
-
buying
مرتب سازی
-
ordering
خريد كردن
-
خرید
-
ایمن سازی
-
securing
گرفتن
-
getting
معامله
-
transaction
خرید می کند
-
buys
فروشگاه
-
خرج کردن
-
تحصیل
-
acquisition
وظایف
-
errands
مصرف
-
در حال مرور
-
browsing
شکار معامله
-
bargain hunting
سوپرمارکت اجرا می شود
-
supermarket run
فروشگاه هفتگی
-
تجارت الکترونیک
-
e-commerce
تجارت الکترونیکی
-
electronic commerce
خرید لباس
-
خرید مواد غذایی
-
antonyms - متضاد
-
giving
دادن
-
با توجه
-
ceding
واگذاری
-
handing over
تحویل دادن
-
relinquishing
رها کردن
-
bequeathing
وصیت کردن
-
dispensing
توزیع
-
forfeiting
از دست دادن
-
granting
اعطا
-
handing
ارائه
-
offering
فراق با
-
parting with
تسلیم شدن
-
proffering
انداختن
-
surrendering
چشم پوشی
-
yielding
دوشاخه کردن
-
dropping
بخشش
-
forgoing
عبور کردن
-
forking over
دور انداختن
-
giving away
برگرداندن
-
giving up
-
handing out
-
passing down
-
presenting
-
throwing away
-
turning over