word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل از واجد شرایط شدن
-
to successfully finish a training course so that you are able to do a job; to have or achieve the necessary skills, etc.
یک دوره آموزشی را با موفقیت به پایان برسانید تا بتوانید یک کار را انجام دهید. داشتن یا دستیابی به مهارت های لازم و غیره
-
to have the legal right to have or do something because of the situation you are in or to cause someone to have such a right
به دلیل موقعیتی که در آن هستید، حق قانونی داشتن یا انجام کاری را داشته باشید یا باعث شوید که کسی چنین حقی داشته باشد
-
برای موفقیت در حضور در یک مسابقه
-
برای محدود کردن قدرت یا معنای یک جمله
-
In grammar, a word or phrase that qualifies another word or phrase limits its meaning and makes it less general
در دستور زبان، کلمه یا عبارتی که برای کلمه یا عبارت دیگری واجد شرایط است، معنای آن را محدود می کند و آن را کمتر عمومی می کند
example - مثال
-
او امیدوار است در پایان سال واجد شرایط (به عنوان وکیل) شود.
-
این دوره شما را واجد شرایط تدریس در هر مدرسه راهنمایی می کند.
-
او واجد شرایط مرخصی زایمان نیست زیرا مدت زیادی در کار خود نبوده است.
-
برای واجد شرایط بودن در مسابقه باید بالای 18 سال داشته باشید.
-
تک والد بودن شما را واجد شرایط دریافت مزایای اضافی می کند.
-
He thinks the fact that he's worked here longer than the rest of us qualifies him (= gives him the right) to tell us all what to do.
او فکر می کند این واقعیت که او بیشتر از بقیه در اینجا کار کرده است، او را واجد شرایط می کند (= به او حق می دهد) به همه ما بگوید که چه کار کنیم.
-
نیجریه اولین تیمی بود که به جام جهانی راه یافت.
-
انگلیس برای صعود به دور بعدی رقابت ها باید در دیدار رده بندی امشب پیروز شود.
-
هدف ما همیشه صعود به مرحله مقدماتی لیگ قهرمانان اروپا بوده است.
-
میخواهم انتقادات خود را از شکستهای مدرسه با اضافه کردن این نکته که جای بسیار خوشحال کنندهای است، توجیه کنم.
-
در جمله او به سرعت در امتداد جاده راه رفت، به سرعت و در امتداد جاده واجد شرایط راه رفت.
synonyms - مترادف
-
authorisingUK
مجوز UK
-
authorizingUS
مجوز دادن به ایالات متحده
-
licensingUS
صدور مجوز ایالات متحده
-
certifying
گواهی
-
warranting
ضمانت
-
accrediting
اعتباربخشی
-
commissioning
راه اندازی
-
licencingUK
صدور مجوز انگلستان
-
vesting
جلیقه
-
sanctioning
تحریم کردن
-
chartering
اجاره
-
enabling
را قادر می سازد
-
investing
سرمایه گذاری
-
empowering
توانمندسازی
-
permitting
اجازه می دهد
-
endowing
وقف دادن
-
passing
گذراندن
-
capacitating
خازن کننده
-
installing
نصب کردن
-
charging
شارژ کردن
-
delegating
تفویض اختیار
-
ordaining
دستور دادن
-
inducting
القایی
-
entrusting
سپردن
-
instating
بیان کردن
-
inaugurating
افتتاحیه
-
tasking
تعیین تکلیف
-
consigning
ارسال
-
initiating
شروع کردن
-
trusting
اعتماد کردن
-
committing
متعهد شدن
antonyms - متضاد
-
aggravating
تشدید کننده
-
magnifying
بزرگنمایی