word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a line of people waiting to enter a building buy something etc or a line of vehicles waiting to move
صفی از مردم منتظر ورود به ساختمان، خرید چیزی و غیره، یا صفی از وسایل نقلیه در انتظار حرکت
-
همه افرادی که منتظرند چیزی داشته باشند یا به دست بیاورند
-
لیستی از کارهایی که کامپیوتر باید به ترتیب خاصی انجام دهد
-
تعدادی تماس تلفنی به یک شماره خاص که منتظر پاسخ هستند
-
برای تشکیل یا پیوستن به صفی از افراد یا وسایل نقلیه که منتظر انجام کاری یا رفتن به جایی هستند
-
اگر مردم برای انجام کاری در صف هستند، همه آنها خیلی دوست دارند آن کار را انجام دهند
-
صفی از مردم که منتظر ورود به ساختمان، خرید چیزی و غیره هستند
-
اگر رایانه ای کاری را در صف قرار دهد، آن را در لیستی از کارهایی قرار می دهد که باید به ترتیب خاصی انجام شوند.
-
صفی از مردم، معمولاً ایستاده یا در ماشینها، منتظر چیزی هستند، یا افراد زیادی که چیزی میخواهند
-
a line of people usually standing or in cars waiting for something or a lot of people who want something
مجموعه ای از داده ها، فایل هایی که باید چاپ شوند، تماس ها و غیره که در انتظار رسیدگی توسط کامپیوتر، سیستم تلفن و غیره هستند.
-
a series of pieces of data files to be printed calls etc. that are waiting to be dealt with by a computer telephone system etc.
منتظر ماندن در صف افراد، اغلب برای خرید چیزی
-
خیلی میل به انجام کاری
-
برای مرتب کردن تکههای دادهها، فایلها برای چاپ، تماسها و غیره در یک سری بهگونهای که بتوان آنها را یکی پس از دیگری توسط رایانه، سیستم تلفن و غیره بررسی کرد.
-
to arrange pieces of data files to be printed calls etc. in a series so they can be dealt with one after the other by a computer telephone system etc.
صفی از افراد یا چیزهایی که منتظر چیزی هستند
-
صف افرادی که منتظر چیزی هستند
-
تعدادی از افرادی که می خواهند کاری انجام دهند یا داشته باشند
-
لیستی از کارهایی که کامپیوتر باید انجام دهد
-
تعدادی از افرادی که منتظرند با کسی تلفنی صحبت کنند
-
برای پیوستن به صف افرادی که منتظر چیزی هستند
-
برای ملحق شدن به تعدادی از افرادی که منتظر یا انجام کاری هستند
-
برای مرتب کردن وظایف به ترتیب
-
زنانی که بیرون توالت ها منتظر بودند شروع به تشکیل صف کردند.
-
در ایستگاه اتوبوس یک صف حدود پانزده نفر بود.
-
طولی نکشید که صف های طولانی قبل از زمان باز شدن شروع به تشکیل شد.
-
صف طولانی برای توالت ها بود.
-
سه دختر دو هفته را به دلیل صحبت در صف دارو در حالی که منتظر دوز بودند از دست دادند.
-
مردیث با یادآوری مکالمه کوتاه خود با دینز در صف، احساس کرد که مجبور است از او دفاع کند.
-
ببخشید تو صف هستی؟
-
من به صف تاکسی پیوستم.
-
یک نفر دیگر به صف پیوست و خانم مسن بلافاصله پشت سر او ناآرام به نظر می رسید.
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 406
example - مثال
-
صف های طولانی در حوزه های رای گیری وجود داشت.
-
صف اتوبوس
-
جلو / سر / پشت / انتهای صف
-
مجبور شدم به صف توالت بپیوندم.
-
بیماران با صف های طولانی برای درمان مواجه هستند.
-
صفی از ترافیک در انتظار پیچیدن به راست بود.
-
یک صف از افرادی است که سعی می کنند وارد شوند.
-
چقدر تو صف بودی؟
-
خریداران مجبور بودند در صف های طولانی منتظر بمانند.
-
من باید در صف مهاجرت بایستم.
-
جای خود را در صف گرفتم.
-
من این را به عنوان نشانه ای برای رفتن در نظر گرفتم.
-
صف طولانی در باجه بلیط فروشی بود.
-
قبل از اینکه نوبت من برسد مجبور بودم چندین سال در صف بمانم.
-
صف های طولانی در جاده های خروجی شهر ایجاد می شود.
-
هر هفته تعداد بیشتری از افراد بیکار به صف تسویه حساب می پیوندند.
-
لطفا یک صف منظم تشکیل دهید.
-
صف بیش از یک مایل کشیده شد.
-
صف اصلا حرکت نمیکنه
-
یک صف طولانی از خریداران
-
افزایش قیمت ها در کشور و افزایش صف های مواد غذایی
-
صف بلیط
-
آیا در صف خرید بلیط هستید؟
-
صف طولانی ترافیک در جاده وجود داشت.
-
اگر بلیط می خواهید، باید به صف بپیوندید.
-
دیوانه ام می کند وقتی کسی از صف می پرد (= مستقیم به جلو می رود).
-
یک صف از شرکت ها وجود دارد که می خواهند محصول را بفروشند.
-
چاپگر را خاموش کردم و صف چاپ را پاک کردم.
-
If the printer queue is blocked a user can clear their own documents from the queue but not anybody else's.
اگر صف چاپگر مسدود شده باشد، کاربر می تواند اسناد خود را از صف پاک کند، اما نه هر کس دیگری.
-
With the new system the calls will stack up in a queue rather than callers being forced to call back because they keep getting a busy signal.
با سیستم جدید، تماسها در یک صف قرار میگیرند، بهجای اینکه تماسگیرندگان مجبور به تماس مجدد شوند زیرا دائماً یک سیگنال مشغول دریافت میکنند.
-
ده ها نفر برای تهیه بلیط صف کشیده بودند.
synonyms - مترادف
-
فایل
-
خط
-
ستون
-
رشته
-
قطار - تعلیم دادن
-
ردیف
-
زنجیر
-
سلسله
-
توالی
-
succession
جانشینی
-
procession
راهپیمایی
-
progression
پیشرفت
-
cavalcade
سواره نظام
-
crocodile
تمساح
-
دامنه
-
جریان
-
backup
پشتیبان گیری
-
breadline
خط نان
-
concatenation
الحاق
-
cue
نشانه
-
echelon
طبقه
-
سفارش
-
رتبه
-
دم
-
tier
کاروان
-
convoy
آرایه
-
array
موتورسیکلت
-
caravan
به صف شدن
-
motorcade
فهرست
-
lineup
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
بی نظمی
-
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
-
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
-
شخصی
-
صلح
-
توافق
-
سرگرمی
-
سخن، گفتار
-
سرگرم کننده