word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
بحث کردن در مورد جزئیات کوچک و بی اهمیت
-
یک شکایت یا انتقاد کوچک در مورد چیزی غیر مهم
-
در مورد چیزی که مهم نیست بحث کنید یا بگویید که آن را قبول ندارید
-
شکایت یا انتقاد در مورد چیزی که خیلی مهم نیست
-
بحث کردن یا شکایت در مورد جزئیات کوچک و بی اهمیت
-
او گفت من بیست دلار به او بدهکارم. فکر میکردم بیست و پنج است، اما نمیخواستم حرف بزنم.
-
ولش کن پیتر - تو فقط داری دعوا می کنی.
-
However critical some of the now-fashionable psychologists are of Chodorow, much of the give-and-take amounts to academic quibbling.
هر چقدر هم که برخی از روانشناسان مد روز نسبت به چودورو انتقادی هستند، بسیاری از دادن و گرفتن ها به دعوای دانشگاهی تبدیل می شود.
-
تنها چیزی که نمی توانید در مورد آن بحث کنید صدا است.
-
البته مواردی هم وجود دارد که می توان درباره آنها بحث کرد.
-
بحث در مورد معناشناسی فایده ای نداشت، بنابراین به Mazzin برگشتیم.
-
اما این مانند خال روی گونه سیندی کرافورد است.
-
چرا باید در مورد خرید ناهار نوبت کیست؟ تقسیمش کن و فراموشش کن
-
Few quibbled with the decision of those on Wall Street to serve the nation by continuing to add to its wealth.
عده کمی با تصمیم کسانی که در وال استریت هستند برای خدمت به ملت با ادامه افزودن به ثروت آن مخالفت کردند.
-
در حالی که برخی ممکن است با قسمت دوم آن بیانیه مخالفت کنند، چه کسی می تواند با قسمت اول بحث کند؟
example - مثال
-
ارزش آن را ندارد که در مورد چنین مقدار کمی دعوا کنیم.
-
بحث در مورد/درباره چند دلار فایده ای ندارد.
-
تنها حرف من این است که رنگش خیلی خوب نیست.
-
موضوع آنقدر مهم است که نمی توان درباره آن بحث کرد.
-
تنها ایراد من با فیلم این است که خیلی طولانی است.
synonyms - مترادف
-
شکایت
-
moan
ناله
-
grumble
غر زدن
-
grouse
باقرقره
-
اعتراض
-
objection
غرغر کردن
-
grouch
گوشت گاو
-
beef
گریه کردن
-
gripe
غار
-
cavil
انتقاد
-
استثنا
-
خفه کردن
-
niggle
بحث و جدل
-
نیش زدن
-
nitpicking
مه پاش
-
pettifogging
پرس و جو
-
query
کنار زدن
-
sideswipe
انتقاد جزئی
-
شکایت بی اهمیت
-
trivial complaint
اعتراض بی اهمیت
-
trivial objection
نظر نامطلوب
-
adverse comment
زمزمه کردن
-
grievance
سر و صدا
-
murmur
سوگواری
-
fuss
ناله کردن
-
protestation
شلاق زدن
-
lament
-
whine
-
whinge
-
wail
-
plaint
antonyms - متضاد
-
توافق
-
تصویب
-
concurrence
مستقیم بودن
-
directness
رو به رو
-
facing
صداقت
-
honesty
ملاقات
-
باز بودن
-
openness
ستایش
-
praise
واقعیت
-
چاپلوسی
-
flattery
حقیقت
-
تعریف و تمجید
-
compliment
یقین - اطمینان - قطعیت
-
truthfulness
امانت
-
راست بودن
-
certainty
تضمینی
-
trustworthiness
رک گویی
-
uprightness
-
surety
-
frankness