word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ماسه مرطوب خطرناک است زیرا اگر سعی کنید روی آن راه بروید در آن فرو می روید
-
وضعیت بدی که مدام بدتر می شود و نمی توانید از آن فرار کنید
-
شن و ماسه مرطوب عمیقی که هر کسی را که بخواهد از آن عبور کند می مکد، یا منطقه ای از ماسه مانند این
-
a situation especially one that is unpleasant to deal with that is very difficult for someone to get out of
موقعیتی، مخصوصاً موقعیتی که کنار آمدن با آن ناخوشایند است و رهایی از آن برای کسی بسیار دشوار است
-
توده ای از ماسه مرطوب که افراد و اشیاء می توانند در آن غرق شوند
-
Even readers whose knowledge of the written word comes from cereal boxes are familiar with metaphors using battlefields and quicksand.
حتی خوانندگانی که دانش آنها از کلام نوشته شده از جعبه های غلات می آید، با استعاره های استفاده از میدان های جنگ و شن های روان آشنا هستند.
-
She felt a bit like some one caught in quicksand, whose every turn only succeeded in further compounding the difficulties.
او کمی احساس میکرد که در شنهای روان گرفتار شده بود، که هر نوبتش فقط در تشدید مشکلات موفق بود.
-
بدن متلاطم گیلبرت مانند شن های روان در فرش ناپدید شد.
-
سیاهی ناگهان همه جا را فرا گرفت و مانند شن روان به داخل بسته شد.
-
مثل این بود که بخواهی دیواری از شن روان را محکم کنی.
-
The lock had been built on quicksand, and gave continual trouble as the ground subsided and water seeped away.
این قفل روی شنهای روان ساخته شده بود و با فرونشستن زمین و تراوش آب دائماً دردسر ایجاد میکرد.
example - مثال
-
50 امدادگر دو ساعت طول کشید تا دونده ای را که در شن های روان گیر کرده بود آزاد کنند.
-
بررسیها نتوانستند بخشهایی از ماسههای روان و خاک رس عمیق را آشکار کنند.
-
این خلیج دارای برخی از خطرناک ترین شن های روان جهان است.
-
این کشور بالاخره توانسته بود خود را از شن های روان بیرون بکشد.
-
به نظر میرسید که دارم عمیقتر و عمیقتر در کشندهترین شنهای روان اجتماعی فرو میروم.
synonyms - مترادف
-
bog
باتلاق
-
marsh
مرداب
-
morass
مورچه
-
swamp
منجلاب
-
quagmire
فنس
-
mire
لجن کشی
-
fen
لنگر انداختن
-
slough
مشک
-
marshland
چاقو
-
moor
bayou
-
muskeg
باتلاق ذغال سنگ نارس
-
quag
زمین باتلاقی
-
bayou
شستشو
-
peat bog
خزه
-
wetland
کشت
-
swampland
فنلند
-
مخزن
-
moss
سالینا
-
slew
نمک ها
-
fenland
ماشین
-
sump
پاکیحی
-
salina
لاشه
-
saltings
پوکوسین
-
carr
دریایی
-
pakihi
نمکزار
-
corcass
اورگلید
-
pocosin
گلد
-
marish
-
salt marsh
-
everglade
-
glade