word - لغت

quicksand || شن روان

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈkwɪksænd/

UK :

/ˈkwɪksænd/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [quicksand] در گوگل

description - توضیح


  • ماسه مرطوب خطرناک است زیرا اگر سعی کنید روی آن راه بروید در آن فرو می روید

  • a bad situation that keeps getting worse, and that you cannot escape from


    وضعیت بدی که مدام بدتر می شود و نمی توانید از آن فرار کنید


  • شن و ماسه مرطوب عمیقی که هر کسی را که بخواهد از آن عبور کند می مکد، یا منطقه ای از ماسه مانند این


  • موقعیتی، مخصوصاً موقعیتی که کنار آمدن با آن ناخوشایند است و رهایی از آن برای کسی بسیار دشوار است


  • توده ای از ماسه مرطوب که افراد و اشیاء می توانند در آن غرق شوند

  • Even readers whose knowledge of the written word comes from cereal boxes are familiar with metaphors using battlefields and quicksand.


    حتی خوانندگانی که دانش آنها از کلام نوشته شده از جعبه های غلات می آید، با استعاره های استفاده از میدان های جنگ و شن های روان آشنا هستند.

  • She felt a bit like some one caught in quicksand, whose every turn only succeeded in further compounding the difficulties.


    او کمی احساس می‌کرد که در شن‌های روان گرفتار شده بود، که هر نوبتش فقط در تشدید مشکلات موفق بود.

  • Gilbert's squirming body vanished into the carpet like quicksand.


    بدن متلاطم گیلبرت مانند شن های روان در فرش ناپدید شد.

  • The blackness was suddenly all around closing in like quicksand.


    سیاهی ناگهان همه جا را فرا گرفت و مانند شن روان به داخل بسته شد.

  • It was like trying to shore up a wall of quicksand.


    مثل این بود که بخواهی دیواری از شن روان را محکم کنی.

  • The lock had been built on quicksand, and gave continual trouble as the ground subsided and water seeped away.


    این قفل روی شن‌های روان ساخته شده بود و با فرونشستن زمین و تراوش آب دائماً دردسر ایجاد می‌کرد.

example - مثال

  • It took 50 rescuers two hours to free a runner who got stuck in quicksand.


    50 امدادگر دو ساعت طول کشید تا دونده ای را که در شن های روان گیر کرده بود آزاد کنند.

  • Surveys had failed to reveal stretches of quicksand and deep clay.


    بررسی‌ها نتوانستند بخش‌هایی از ماسه‌های روان و خاک رس عمیق را آشکار کنند.

  • The bay has some of the world's most dangerous quicksands .


    این خلیج دارای برخی از خطرناک ترین شن های روان جهان است.

  • The country had managed to extract itself from the quicksand at last.


    این کشور بالاخره توانسته بود خود را از شن های روان بیرون بکشد.

  • I seemed to be floundering deeper and deeper into the most lethal of social quicksands .


    به نظر می‌رسید که دارم عمیق‌تر و عمیق‌تر در کشنده‌ترین شن‌های روان اجتماعی فرو می‌روم.

synonyms - مترادف

  • bog


    باتلاق

  • marsh


    مرداب

  • morass


    مورچه

  • swamp


    منجلاب

  • quagmire


    فنس

  • mire


    لجن کشی

  • fen


    لنگر انداختن

  • slough


    مشک

  • marshland


    چاقو

  • moor


    bayou

  • muskeg


    باتلاق ذغال سنگ نارس

  • quag


    زمین باتلاقی

  • bayou


    شستشو

  • peat bog


    خزه

  • wetland


    کشت

  • swampland


    فنلند


  • مخزن

  • moss


    سالینا

  • slew


    نمک ها

  • fenland


    ماشین

  • sump


    پاکیحی

  • salina


    لاشه

  • saltings


    پوکوسین

  • carr


    دریایی

  • pakihi


    نمکزار

  • corcass


    اورگلید

  • pocosin


    گلد

  • marish


  • salt marsh


  • everglade


  • glade


antonyms - متضاد

  • blessing


    برکت


  • راه حل


  • موفقیت