word - لغت

raid || حمله

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/reɪd/

UK :

/reɪd/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [raid] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • to conduct/launch a raid


    برای انجام / راه اندازی یک حمله

  • The air force carried out a bombing raid on enemy bases.


    نیروی هوایی پایگاه های دشمن را بمباران کرد.

  • The raids against military targets continued.


    حملات علیه اهداف نظامی ادامه یافت.

  • They were arrested during a dawn raid.


    آنها در یک عملیات سحرگاهی دستگیر شدند.

  • He was injured during a police raid on his nightclub.


    او در جریان حمله پلیس به کلوپ شبانه اش مجروح شد.

  • an armed bank raid


    حمله مسلحانه به بانک

  • Two customers foiled a raid on a local post office.


    دو مشتری حمله به یک اداره پست محلی را خنثی کردند.

  • Guerrillas were carrying out hit-and-run raids on the troops.


    چریک ها در حال انجام حملات ضربه ای به نیروها بودند.

  • He led his men on a cross-border raid.


    او افرادش را در یک حمله فرامرزی رهبری کرد.

  • The raids against Norway continued.


    حملات علیه نروژ ادامه یافت.

  • bombers carrying out daylight raids over northern France


    بمب‌افکن‌هایی که در نور روز بر فراز شمال فرانسه یورش می‌برند

  • Hundreds of civilians were killed in the air raids.


    صدها غیرنظامی در حملات هوایی کشته شدند.

  • Police staged an early morning raid on the premises.


    پلیس صبح زود حمله ای به محل انجام داد.

  • a raid by drugs squad detectives


    یورش کارآگاهان گروه مواد مخدر

  • the drugs seized in last night's raid


    مواد مخدر کشف شده در حمله شب گذشته

  • She was shot during an armed raid on a security van.


    او در یک حمله مسلحانه به یک ون امنیتی مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

  • the jewels stolen in the raid


    جواهرات به سرقت رفته در حمله

  • The commandos made/staged/carried out a daring raid (on the enemy).


    کماندوها حمله جسورانه ای (به دشمن) انجام دادند / صحنه سازی کردند / انجام دادند.

  • planes on a bombing raid


    هواپیماها در حال بمباران

  • Millions of dollars were stolen in a bank raid last night.


    دیشب در یک حمله بانکی میلیون ها دلار به سرقت رفت.

  • The drugs were found during a police raid on the house.


    مواد مخدر در جریان حمله پلیس به خانه کشف شد.

  • The nomads raided the enemy camp and captured over 100 camels.


    عشایر به اردوگاه دشمن یورش بردند و بیش از 100 شتر را اسیر کردند.

  • The post office was raided late at night.


    اداره پست در اواخر شب مورد حمله قرار گرفت.

  • Police officers from the organized crime division have raided businesses in central London.


    افسران پلیس بخش جرایم سازمان یافته به مشاغل در مرکز لندن یورش بردند.

  • I caught Toby raiding the fridge.


    توبی را در حال یورش به یخچال گرفتم.

  • an air raid


    یک حمله هوایی

  • a bombing raid


    یک حمله بمب گذاری

  • The FBI said it had no plans to raid the suspect’s farm.


    اف بی آی گفت هیچ برنامه ای برای یورش به مزرعه مظنون ندارد.

  • The movie company was accused of raiding talent from other studios.


    کمپانی فیلمسازی متهم به حمله به استعدادها از استودیوهای دیگر بود.

  • He helped build one of Britain's biggest conglomerates during the 1980s with a series of daring corporate raids.


    او در طول دهه 1980 با یک سری حملات متهورانه شرکتی به ساخت یکی از بزرگترین شرکت های بزرگ بریتانیا کمک کرد.

  • So far it has not decided what it will do to stop a raid on its shares.


    تاکنون تصمیمی نگرفته است که برای جلوگیری از حمله به سهام خود چه خواهد کرد.

synonyms - مترادف


  • حمله


  • حمله کنند


  • تهاجم

  • foray


    هجوم

  • incursion


    یورش

  • onslaught


    سوار شدن

  • sortie


    حمله رعد اسا

  • blitz


    شارژ


  • شروع

  • onset


    سالی

  • sally


    ضربه


  • بلیتزکریگ

  • blitzkrieg


    نزول

  • descent


    نفوذ

  • inroad


    اختلال

  • irruption


    توهین آمیز


  • شناسایی

  • reconnaissance


    پرخاشگری

  • aggression


    تلاش


  • جرم انگلستان

  • offenceUK


    جنایت ایالات متحده

  • offenseUS


    عجله

  • onrush


    هجوم بردن


  • seizure

  • seizure


    طوفان

  • storming


    رازیا

  • razzia


    رانش

  • thrust


    تیراندازی

  • shootup


    جارو کردن


  • کودتای اصلی

  • coup de main


antonyms - متضاد


  • رهایی

  • retreat


    عقب نشینی

  • letting go


    رها کردن