word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a short attack on a place by soldiers, planes, or ships, intended to cause damage but not take control
حمله ای کوتاه به مکانی توسط سربازان، هواپیماها یا کشتی ها که قصد دارد آسیب وارد کند اما کنترل آن را به دست نگیرد
-
بازدید غافلگیرانه پلیس از مکانی برای جستجوی چیزی غیرقانونی
-
حمله جنایتکاران به ساختمانی که معتقدند می توانند پول یا مواد مخدر را سرقت کنند
-
تلاش یک شرکت برای خرید سهام کافی در یک شرکت دیگر برای کنترل آن
-
اگر پلیس به مکانی حمله کند، یک بازدید غافلگیرکننده برای جستجوی چیزی غیرقانونی انجام می دهد
-
حمله نظامی ناگهانی به یک مکان
-
رفتن به مکانی و سرقت چیزها
-
رفتن به جایی که آذوقه یا نوشیدنی دارد و چون گرسنه هستید مقداری از آن را ببرید
-
an occasion when someone suddenly buys a lot of shares in a company usually as part of an attempt to take control of it
موقعیتی که شخصی به طور ناگهانی سهام زیادی را در یک شرکت خریداری می کند، معمولاً به عنوان بخشی از تلاش برای کنترل آن.
-
یک حمله ناگهانی کوتاه، معمولاً توسط گروه کوچکی از مردم
-
عمل ورود به یک مکان به زور به منظور سرقت از آن
-
موقعیتی که پلیس به طور ناگهانی وارد مکانی می شود تا کسی یا چیزی را پیدا کند
-
حمله ناگهانی به مکانی
-
ورود غیرقانونی و معمولاً خشونت آمیز به مکانی و سرقت از آن
-
(پلیس) برای یافتن کسی یا چیزی ناگهان وارد مکانی شد
-
گرفتن چیزی از یک مکان، معمولا مخفیانه
-
a planned attack by a military group that is done suddenly and unexpectedly and is intended to destroy or damage something
حمله برنامه ریزی شده توسط یک گروه نظامی که به طور ناگهانی و غیرمنتظره انجام می شود و هدف آن تخریب یا آسیب رساندن به چیزی است.
-
A raid is also a planned but sudden and unexpected entering of a place by the police in order to search for something or stop an illegal activity.
حمله همچنین ورود برنامه ریزی شده اما ناگهانی و غیرمنتظره پلیس به مکانی به منظور جستجوی چیزی یا توقف فعالیت غیرقانونی است.
-
to enter a place suddenly and unexpectedly in order to search for something or stop an illegal activity
ورود ناگهانی و غیرمنتظره به مکانی به منظور جستجوی چیزی یا توقف فعالیت غیرقانونی
-
حمله کردن نیز به معنای گرفتن غیرمنصفانه یا مخفیانه چیزی برای استفاده یا منافع خود است
-
تلاش برای به دست گرفتن کنترل یک شرکت با خرید تعداد زیادی از سهام آن
-
حمله تقریباً یک اتفاق شبانه در این باشگاه است.
-
air-raid sirens
آژیرهای حمله هوایی
-
او در نوجوانی در حمله ای به روستای سرخپوستان اوماها شرکت داشت.
-
پلیس عکسی از مردی منتشر کرده است که به اعتقاد آنها به یک سوپرمارکت حمله کرده است.
-
برخی از زیباترین معماری های شهر در حملات هوایی از بین رفت.
-
ایالات متحده با دستور یک ناو هواپیمابر به خلیج فارس به حملات هوایی واکنش نشان داد.
-
پلیس این زن را به برنامه ریزی برای حمله مسلحانه بزرگ به بانک در اسکاتلند متهم کرد.
-
او یک حمله کماندویی را در بیابان رهبری کرد.
-
این قانون، حملات شرکت ها به صندوق های بازنشستگی شرکت ها را محدود می کند.
-
نویه خوش صحبت به دلیل پولشویی از حمله برینکس-مت به 14 سال زندان محکوم شد.
example - مثال
-
برای انجام / راه اندازی یک حمله
-
نیروی هوایی پایگاه های دشمن را بمباران کرد.
-
حملات علیه اهداف نظامی ادامه یافت.
-
آنها در یک عملیات سحرگاهی دستگیر شدند.
-
او در جریان حمله پلیس به کلوپ شبانه اش مجروح شد.
-
حمله مسلحانه به بانک
-
دو مشتری حمله به یک اداره پست محلی را خنثی کردند.
-
چریک ها در حال انجام حملات ضربه ای به نیروها بودند.
-
او افرادش را در یک حمله فرامرزی رهبری کرد.
-
حملات علیه نروژ ادامه یافت.
-
بمبافکنهایی که در نور روز بر فراز شمال فرانسه یورش میبرند
-
صدها غیرنظامی در حملات هوایی کشته شدند.
-
پلیس صبح زود حمله ای به محل انجام داد.
-
یورش کارآگاهان گروه مواد مخدر
-
مواد مخدر کشف شده در حمله شب گذشته
-
او در یک حمله مسلحانه به یک ون امنیتی مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
-
جواهرات به سرقت رفته در حمله
-
کماندوها حمله جسورانه ای (به دشمن) انجام دادند / صحنه سازی کردند / انجام دادند.
-
هواپیماها در حال بمباران
-
دیشب در یک حمله بانکی میلیون ها دلار به سرقت رفت.
-
مواد مخدر در جریان حمله پلیس به خانه کشف شد.
-
عشایر به اردوگاه دشمن یورش بردند و بیش از 100 شتر را اسیر کردند.
-
اداره پست در اواخر شب مورد حمله قرار گرفت.
-
افسران پلیس بخش جرایم سازمان یافته به مشاغل در مرکز لندن یورش بردند.
-
I caught Toby raiding the fridge.
توبی را در حال یورش به یخچال گرفتم.
-
an air raid
یک حمله هوایی
-
یک حمله بمب گذاری
-
اف بی آی گفت هیچ برنامه ای برای یورش به مزرعه مظنون ندارد.
-
کمپانی فیلمسازی متهم به حمله به استعدادها از استودیوهای دیگر بود.
-
He helped build one of Britain's biggest conglomerates during the 1980s with a series of daring corporate raids.
او در طول دهه 1980 با یک سری حملات متهورانه شرکتی به ساخت یکی از بزرگترین شرکت های بزرگ بریتانیا کمک کرد.
-
تاکنون تصمیمی نگرفته است که برای جلوگیری از حمله به سهام خود چه خواهد کرد.
synonyms - مترادف
-
حمله
-
حمله کنند
-
تهاجم
-
foray
هجوم
-
incursion
یورش
-
onslaught
سوار شدن
-
sortie
حمله رعد اسا
-
blitz
شارژ
-
شروع
-
onset
سالی
-
sally
ضربه
-
بلیتزکریگ
-
blitzkrieg
نزول
-
descent
نفوذ
-
inroad
اختلال
-
irruption
توهین آمیز
-
شناسایی
-
reconnaissance
پرخاشگری
-
aggression
تلاش
-
جرم انگلستان
-
offenceUK
جنایت ایالات متحده
-
offenseUS
عجله
-
onrush
هجوم بردن
-
seizure
-
seizure
طوفان
-
storming
رازیا
-
razzia
رانش
-
thrust
تیراندازی
-
shootup
جارو کردن
-
کودتای اصلی
-
coup de main