word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
غیر منطقی بودن
بنیاد و پایه
عقل گرایی
عقل گرا
منطقی سازی
غیر منطقی
منطقی کردن
---
google image
description - توضیح
-
افکار منطقی، تصمیمات و غیره بر اساس دلایل هستند تا احساسات
-
یک فرد منطقی قادر است آرام و معقول فکر کند
-
قادر به قضاوت معقول
-
بر اساس فکر روشن و عقل
-
نشان دادن فکر یا دلیل روشن
-
صحبت زنده بود و در مقایسه با رانندگی موریسون، بسیار منطقی بود.
-
People's behaviour isn't always purely rational.
رفتار مردم همیشه کاملاً منطقی نیست.
-
Such beliefs serve to explain the system to its members: they make social inequality appear rational and reasonable.
چنین باورهایی به توضیح سیستم برای اعضای آن کمک می کند: آنها نابرابری اجتماعی را منطقی و معقول جلوه می دهند.
-
ما به دنبال فردی با رویکرد منطقی برای برخورد با مشکلات هستیم.
-
rational behavior
رفتار منطقی
-
از منظر انتخاب منطقی، اگر در انتخابات ریاست جمهوری رای دهید، احمقانه تر هستید.
-
It should be seen as seven functional stages of the budgetary process which take place in a political or rational context.
باید به عنوان هفت مرحله عملکردی فرآیند بودجه در نظر گرفته شود که در یک زمینه سیاسی یا عقلانی اتفاق می افتد.
-
آموزش به ما کمک می کند تا تصمیمات منطقی بگیریم.
-
پس آیا باید آنها را به عنوان تعیین کنندگان جعلی معرفی کرد و از گفتمان عقلانی بیرون کرد؟
-
There is no rational explanation for Melanie Hawkin's disappearance.
هیچ توضیح منطقی برای ناپدید شدن ملانی هاوکین وجود ندارد.
-
There must be some rational explanation for this apparently bizarre phenomenon.
باید توضیحی منطقی برای این پدیده به ظاهر عجیب و غریب وجود داشته باشد.
-
بیایید مثل دو انسان عاقل در این مورد بحث کنیم.
-
چگونه می توان با این استدلال ها یک انسان عاقل را پذیرفت؟
-
Consequently rational members of organizations are more likely to stay loyal and inactive than to be vocal participants.
در نتیجه، اعضای منطقی سازمانها بیشتر احتمال دارد که وفادار و غیرفعال بمانند تا شرکتکنندگان پر سر و صدا.
-
به نظر می رسد هیچ انگیزه منطقی برای این حمله وجود نداشته باشد.
-
اینکه چگونه یک فرد منطقی آن را حل خواهد کرد، بعداً نشان خواهیم داد.
-
هیچ فرد عاقلی با این شرایط موافقت نمی کرد.
-
در صورت حمله به شما، اقدام برای دفاع از خود یک واکنش کاملا منطقی است.
example - مثال
-
a rational argument/choice/decision
استدلال/انتخاب/تصمیم منطقی
-
rational analysis/thought
تحلیل/فکر منطقی
-
There is no rational explanation for his actions.
هیچ توضیح منطقی برای اعمال او وجود ندارد.
-
هیچ آدم عاقلی هرگز اینطور رفتار نمی کند.
-
سعی کنید در مورد آن منطقی باشید.
-
Humans are essentially rational beings.
انسان ها اساساً موجوداتی عاقل هستند.
-
او گفت که هنگام امضای فرم کاملاً منطقی نبوده است.
-
همه اینها به نظر من کاملاً منطقی به نظر می رسید.
-
با وجود کودکانی که از ده سالگی کار می کردند، خانواده های پرجمعیت از نظر اقتصادی منطقی بودند.
-
از برخی جهات رفتار آنها کاملاً منطقی است.
-
به نظر می رسد او قادر به تصمیم گیری منطقی نیست.
-
ما باید یک استدلال عقلی به آنها ارائه کنیم.
-
باید توضیحی منطقی برای آنچه اتفاق افتاد وجود داشته باشد.
-
یک عمل / سیر عمل منطقی
-
a rational argument/decision
یک استدلال / تصمیم منطقی
-
او خیلی ناراحت بود که منطقی نبود.
-
یک تصمیم منطقی
-
بدیهی است که او منطقی نبود.
-
رفتار منطقی در چنین مواقعی سخت است.
synonyms - مترادف
-
logical
منطقی
-
sensible
معقول
-
عاقل
-
باهوش
-
intelligent
صدا
-
منسجم
-
coherent
روشن شده
-
enlightened
دارای قوه قضاوت سلیم
-
judicious
استدلال کرد
-
reasoned
حکیمانه
-
sagacious
قانع کننده
-
cogent
عقل سلیم
-
commonsensical
هوشیار
-
sober
زیرک
-
astute
محتاطانه
-
circumspect
خوب
-
تعدیل شده
-
justified
درخشان
-
perceptive
کاربردی
-
عملگرا
-
pragmatic
محتاط، معقول
-
prudent
معتبر
-
shrewd
تحلیلی
-
valid
حس مشترک
-
analytical
مطلع
-
commonsense
همسطح
-
commonsensible
سیاسی
-
informed
جامد
-
levelheaded
-
politic
-
antonyms - متضاد
-
illogical
غیر منطقی
-
groundless
بی اساس
-
invalid
بی اعتبار
-
irrational
غیر موجه
-
unfounded
بی دلیل
-
unjustified
سفسطه امیز
-
unreasoned
بی فکر
-
fallacious
غیر قابل توجیه
-
thoughtless
متناقض
-
unjustifiable
توخالی
-
contradictory
مضحک
-
hollow
غیر واقعی
-
nonrational
فریبنده
-
preposterous
احمق
-
unrealistic
بی اهمیت
-
fatuous
بدون احساس
-
idiotic
ثابت نشده
-
inconsequential
نادرست
-
senseless
ناقص
-
unproved
بی نتیجه
-
شگفت آور
-
flawed
غیر علمی
-
inconsequent
اشتباه
-
ludicrous
احمقانه
-
unscientific
نامنسجم
-
erroneous
غیر مرتبط
-
inane
درستنما
-
incoherent
غیر قابل قبول
-
irrelevant
-
specious
-
implausible