word - لغت

rattled || سر و صدا کرد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈræt.əld

UK :

ˈræt̬.əld

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rattled] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Walter got rattled when they didn’t call.


    وقتی آنها زنگ نزدند والتر متعجب شد.

synonyms - مترادف

  • confused


    سردرگم

  • flustered


    متلاطم

  • perturbed


    آشفته

  • disconcerted


    نگران

  • dismayed


    وحشت زده

  • distressed


    پریشان

  • disturbed


    مختل

  • agitated


    اذیت شد

  • bothered


    گیج شده

  • confounded


    ناراحت

  • discomfited


    مضطرب

  • disquieted


    متحیر شده

  • fazed


    ناامید شده

  • frustrated


    بی حال

  • discommoded


    متزلزل شد

  • discomposed


    تخفیف خورده است

  • discountenanced


    عصبانی

  • exasperated


    مصیبت زده

  • upset


    تشدید شده است

  • afflicted


    آمریکا تضعیف شده

  • aggravated


    بدون مزاحمت

  • chagrined


    روانی

  • demoralizedUS


    مشکل دار

  • discomforted


    از تعادل خارج شده

  • nonplussed


    بی اعصاب

  • perplexed


    بی قرار

  • psyched


  • troubled


  • unhinged


  • unnerved


  • unsettled


antonyms - متضاد

  • collected


    جمع آوری شده

  • composed


    تشکیل شده

  • recollected


    به یاد آورد

  • self-collected


    خود جمع آوری شده

  • self-composed


    خودساخته

  • self-possessed


    خود صاحب

  • unhysterical


    غیر هیستریک

  • balanced


    متعادل

  • calm


    آرام


  • سرد

  • gladdened


    خوشحال شد


  • خوشحال

  • peaceful


    صلح آمیز

  • pleased


    راضی


  • معقول

  • sane


    عاقل


  • صدا

  • unconcerned


    بی دغدغه

  • untroubled


    بدون مشکل

  • unworried


    بی نگرانی

  • controlled


    کنترل می شود

  • level-headed


    سطح سر


  • طبیعی

  • unexcited


    غیر هیجان زده

  • settled


    مستقر شده

  • soothed


    آرام کرد

  • concerted


    پیوند هماهنگ