word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
to bring together the different parts of something to make a whole again after they have been separated
بعد از جدا شدن، اجزای مختلف یک چیزی را کنار هم میآورند تا دوباره یک کل بسازند
-
اگر گروهی دوباره جمع شوند، پس از مدتی دوری دوباره با هم ملاقات می کنند
-
دوباره دور هم جمع شدن یا دوباره جمع کردن چیزی در یک مکان
-
برای ساختن دوباره چیزی با به هم پیوستن قسمت های جداگانه آن
-
A morning fire below the smoky mirror a mixture of lights, tonic in a glass can reassemble her to me.
آتش صبحگاهی زیر آینه دودی، مخلوطی از چراغ ها، تونیک در یک لیوان می تواند او را دوباره برای من جمع کند.
-
در هشت سالگی، رایان یک تلویزیون شکسته را پاره کرد و سعی کرد آن را دوباره سرهم کند.
-
اما او توانست بسیاری از اعضای تیم قدیمی خود را برای تکمیل جلدهای پایانی کار خود دوباره جمع کند.
-
گاهی اوقات مشکل این است که قطعات از بین می روند که باعث می شود جمع آوری مجدد فایل غیرممکن شود.
-
To reassemble the joint use a non-setting mastic rather than putty and apply it liberally to the socket.
برای مونتاژ مجدد محل اتصال، به جای بتونه، از ماستیک غیرگیرنده استفاده کنید و آن را به طور آزاد روی سوکت قرار دهید.
-
These programs allowed thousands of Catholics to continue practicing their faith as they attempted to reassemble the pieces of their lives.
این برنامهها به هزاران کاتولیک اجازه میداد تا در حالی که سعی میکردند تکههای زندگیشان را دوباره جمعآوری کنند، به انجام ایمان خود ادامه دهند.
-
او میگوید که موزه با حسن نیت سعی کرد طرحهایی برای جمعآوری مجدد سنگها طراحی کند.
-
توجه داشته باشید که در کدام سمت نصب شده است، شیر جدید را به همان صورت وارد کنید، سپس شیر را دوباره سرهم کنید.
example - مثال
-
ما مجبور شدیم میز را جدا کنیم و دوباره آن را در طبقه بالا جمع کنیم.
-
کلاس بعد از ناهار دوباره جمع شد.
-
بعد از ناهار، کلاس دوباره جمع شد.
-
بازرسان در حال مونتاژ مجدد لاشه هواپیما هستند.
synonyms - مترادف
-
rebuild
بازسازی کنید
-
reconstruct
بازسازی
-
repair
تعمیر
-
mend
بهبودی یافتن
-
بازگرداندن
-
دوباره کنار هم قرار دادن
-
refurbish
مرمت کردن
-
پچ
-
ثابت
-
recreate
بازآفرینی
-
reconstitute
بازسازی کند
-
recondition
اصلاح کردن
-
renovate
تعمیرات اساسی
-
revamp
توانبخشی
-
remake
اصلاح
-
overhaul
دوباره برقرار کردن
-
rehab
تجدید ساختار
-
قطعه کنار هم
-
reestablish
انجام بده
-
regenerate
دوباره تشکیل دهید
-
restructure
ساختن
-
وصله کردن
-
دوباره بساز
-
re-form
مدرنیزاسیون ایالات متحده
-
-
refit
-
-
-
-
remodel
-
modernizeUS