word - لغت

reassemble || دوباره جمع کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˌriːəˈsembl/

UK :

/ˌriːəˈsembl/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassemble] در گوگل

description - توضیح


  • بعد از جدا شدن، اجزای مختلف یک چیزی را کنار هم می‌آورند تا دوباره یک کل بسازند


  • اگر گروهی دوباره جمع شوند، پس از مدتی دوری دوباره با هم ملاقات می کنند


  • دوباره دور هم جمع شدن یا دوباره جمع کردن چیزی در یک مکان


  • برای ساختن دوباره چیزی با به هم پیوستن قسمت های جداگانه آن

  • A morning fire below the smoky mirror a mixture of lights, tonic in a glass can reassemble her to me.


    آتش صبحگاهی زیر آینه دودی، مخلوطی از چراغ ها، تونیک در یک لیوان می تواند او را دوباره برای من جمع کند.

  • At age eight Ryan tore apart a broken television set and tried to reassemble it.


    در هشت سالگی، رایان یک تلویزیون شکسته را پاره کرد و سعی کرد آن را دوباره سرهم کند.

  • But he was able to reassemble much of his old team to complete the final volumes of his work.


    اما او توانست بسیاری از اعضای تیم قدیمی خود را برای تکمیل جلدهای پایانی کار خود دوباره جمع کند.

  • The problem is sometimes that parts go astray, which makes it impossible to reassemble the file.


    گاهی اوقات مشکل این است که قطعات از بین می روند که باعث می شود جمع آوری مجدد فایل غیرممکن شود.

  • To reassemble the joint use a non-setting mastic rather than putty and apply it liberally to the socket.


    برای مونتاژ مجدد محل اتصال، به جای بتونه، از ماستیک غیرگیرنده استفاده کنید و آن را به طور آزاد روی سوکت قرار دهید.

  • These programs allowed thousands of Catholics to continue practicing their faith as they attempted to reassemble the pieces of their lives.


    این برنامه‌ها به هزاران کاتولیک اجازه می‌داد تا در حالی که سعی می‌کردند تکه‌های زندگی‌شان را دوباره جمع‌آوری کنند، به انجام ایمان خود ادامه دهند.

  • She says the museum in good faith tried to devise plans to reassemble the stones.


    او می‌گوید که موزه با حسن نیت سعی کرد طرح‌هایی برای جمع‌آوری مجدد سنگ‌ها طراحی کند.

  • Note which way it was fitted, insert the new one the same way round then reassemble the valve.


    توجه داشته باشید که در کدام سمت نصب شده است، شیر جدید را به همان صورت وارد کنید، سپس شیر را دوباره سرهم کنید.

example - مثال

  • We had to take the table apart and reassemble it upstairs.


    ما مجبور شدیم میز را جدا کنیم و دوباره آن را در طبقه بالا جمع کنیم.

  • The class reassembled after lunch.


    کلاس بعد از ناهار دوباره جمع شد.

  • After lunch the class reassembled.


    بعد از ناهار، کلاس دوباره جمع شد.

  • Investigators have been reassembling the wreckage of the plane.


    بازرسان در حال مونتاژ مجدد لاشه هواپیما هستند.

synonyms - مترادف

  • rebuild


    بازسازی کنید

  • reconstruct


    بازسازی

  • repair


    تعمیر

  • mend


    بهبودی یافتن


  • بازگرداندن


  • دوباره کنار هم قرار دادن

  • refurbish


    مرمت کردن


  • پچ

  • fix


    ثابت

  • recreate


    بازآفرینی

  • reconstitute


    بازسازی کند

  • recondition


    اصلاح کردن

  • renovate


    تعمیرات اساسی

  • revamp


    توانبخشی

  • remake


    اصلاح

  • overhaul


    دوباره برقرار کردن

  • rehab


    تجدید ساختار


  • قطعه کنار هم

  • reestablish


    انجام بده

  • regenerate


    دوباره تشکیل دهید

  • restructure


    ساختن


  • وصله کردن

  • do up


    دوباره بساز

  • re-form


    مدرنیزاسیون ایالات متحده


  • refit





  • remodel


  • modernizeUS


antonyms - متضاد


  • جدا کردن


  • خسارت

  • corrupt


    فاسد


  • زنگ تفريح


  • از بین رفتن


  • کشتن

  • ruin


    خراب کردن


  • صدمه

  • raze


    با خاک یکسان کردن