word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
دادن شغل یا موقعیت متفاوت به کسی
-
بخشیدن یک اثر به فرد دیگری
-
دادن چیزی به شخص دیگری یا به اشتراک گذاشتن چیزها به روشی دیگر
-
تغییر بدن شخصی برای مطابقت با جنسیت او، در فرآیندی که شامل عملیات پزشکی می شود
-
به کارمندی شغل متفاوتی بدهند یا ترتیبی بدهند که کارمند در جای دیگری کار کند
-
تصمیم بگیرید که یک موضوع حقوقی توسط قاضی یا اداره پلیس دیگری رسیدگی شود
example - مثال
-
آنها به وظایف دیگری در این اداره منصوب خواهند شد.
-
He has shaken up the department reassigning staffers.
او بخش را تکان داده و کارمندان را تغییر داده است.
-
سپس پرونده به قاضی جدید محول شد.
-
این کاهش ها از طریق فرسایش و واگذاری مجدد وظایف به کارمندان باقی مانده انجام شده است.
-
اجاره باید دوباره به مالک جدید آن واگذار شود.
-
یک گزینه می تواند تخصیص مجدد شماره تلفن های استفاده نشده از مناطق روستایی به مناطق شهری باشد.
-
متقاضی باید گواهی تولد یا شهروندی را در جنسیت تغییر داده شده ارائه دهد.
-
It is unclear if the district will hire more mental-health professionals or reassign existing personnel.
مشخص نیست که آیا این منطقه متخصصان سلامت روان بیشتری را استخدام خواهد کرد یا پرسنل موجود را تغییر خواهد داد.
-
او برای یک دوره شش ماهه به سفارت ایالات متحده در پاریس منصوب شده است.
-
وزارت دادگستری اقدام غیرمعمولی را برای واگذاری مجدد تحقیقات انجام داد.
-
با دستور دادگاه تجدیدنظر، پرونده به قاضی دیگری محول می شود.
synonyms - مترادف
-
reallocated
دوباره تخصیص داده شد
-
recast
بازنویسی
-
redistributed
دوباره توزیع شد
-
reselected
دوباره انتخاب شد
antonyms - متضاد
-
fixed
درست شد
-
stationed
مستقر شده است