word - لغت

reassigned || دوباره اختصاص داده شد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˌriː.əˈsaɪn

UK :

ˌriː.əˈsaɪn

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reassigned] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • They will be reassigned to other duties in the department.


    آنها به وظایف دیگری در این اداره منصوب خواهند شد.

  • He has shaken up the department reassigning staffers.


    او بخش را تکان داده و کارمندان را تغییر داده است.

  • The case was then reassigned to a new judge.


    سپس پرونده به قاضی جدید محول شد.

  • The cuts have been handled through attrition and reassigning tasks to remaining employees.


    این کاهش ها از طریق فرسایش و واگذاری مجدد وظایف به کارمندان باقی مانده انجام شده است.

  • The lease has to be reassigned to its new owner.


    اجاره باید دوباره به مالک جدید آن واگذار شود.

  • One option could be to reassign unused phone numbers from rural areas to urban areas.


    یک گزینه می تواند تخصیص مجدد شماره تلفن های استفاده نشده از مناطق روستایی به مناطق شهری باشد.

  • The applicant must provide a birth or citizenship certificate in their reassigned gender.


    متقاضی باید گواهی تولد یا شهروندی را در جنسیت تغییر داده شده ارائه دهد.

  • It is unclear if the district will hire more mental-health professionals or reassign existing personnel.


    مشخص نیست که آیا این منطقه متخصصان سلامت روان بیشتری را استخدام خواهد کرد یا پرسنل موجود را تغییر خواهد داد.

  • She has been reassigned to the U.S. embassy in Paris for a six-month period.


    او برای یک دوره شش ماهه به سفارت ایالات متحده در پاریس منصوب شده است.

  • The Justice Department took the unusual step of reassigning the investigation.


    وزارت دادگستری اقدام غیرمعمولی را برای واگذاری مجدد تحقیقات انجام داد.

  • By order of the Appeals Court the case will be reassigned to another judge.


    با دستور دادگاه تجدیدنظر، پرونده به قاضی دیگری محول می شود.

synonyms - مترادف

  • reallocated


    دوباره تخصیص داده شد

  • recast


    بازنویسی

  • redistributed


    دوباره توزیع شد

  • reselected


    دوباره انتخاب شد

antonyms - متضاد

  • fixed


    درست شد

  • stationed


    مستقر شده است