word - لغت

recoil || پس زدن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/rɪˈkɔɪl/

UK :

/rɪˈkɔɪl/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recoil] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • She recoiled from his touch.


    او از لمس او عقب نشست.

  • He recoiled in horror at the sight of the corpse.


    با دیدن جسد وحشت زده عقب کشید.

  • She recoiled from the idea of betraying her own brother.


    او از فکر خیانت به برادر خود عقب نشینی کرد.

  • Tell him the truth? I recoiled at the thought.


    به او حقیقت را بگویم؟ از این فکر عقب کشیدم.

  • As he leaned towards her she instinctively recoiled.


    همانطور که او به سمت او خم شد، او به طور غریزی عقب نشست.

  • Carlos recoiled a little at the sharpness in my voice.


    کارلوس از شدت صدای من کمی عقب نشست.

  • He recoiled in apparent disgust.


    او با انزجار ظاهری عقب کشید.

  • She felt him recoil from her frightened.


    او احساس کرد که او ترسیده از او عقب نشینی می کند.

  • He leaned forward to kiss her and she recoiled in horror.


    به جلو خم شد تا او را ببوسد و او با وحشت عقب کشید.

  • I recoiled from the smell and the filth.


    از بو و کثیفی عقب نشینی کردم.

  • She wondered how it would be to touch him and recoiled at the thought.


    او تعجب کرد که چگونه می تواند او را لمس کند و از این فکر عقب نشینی کرد.

  • fig. Sun-worshipers might recoil in horror at the chilling winds and rough seas, but we loved the place.


    شکل. خورشید پرستان ممکن است از ترس بادهای سرد و دریاهای مواج عقب بکشند، اما ما این مکان را دوست داشتیم.

synonyms - مترادف

  • flinch


    چشمک زدن

  • shrink


    کوچک شدن

  • blench


    مخلوط کردن

  • cringe


    کز کردن

  • wince


    چنگ زدن

  • quail


    بلدرچین


  • شروع کنید

  • shy


    خجالتی

  • cower


    خفه کردن

  • squinch


    لنگیدن

  • falter


    طفره رفتن

  • dodge


    تزلزل

  • waver


    لرزیدن

  • shudder


    اردک

  • duck


    شرک کردن

  • shirk


    تهوع

  • demur


    منحرف شدن

  • swerve


    balkUS

  • balkUS


    زلزله

  • quake


    baulkUK

  • tremble


    واکنش نشان دهند

  • baulkUK


    قرقره


  • عقب کشیدن

  • reel


    پرش به عقب


  • عقب نشینی کن


  • خجالت بکش


  • سفید کردن

  • shrink back


    عقب نشینی

  • shy away


  • blanch



antonyms - متضاد