word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
عقب نشینی ناگهانی و سریع از چیزی که دوست ندارید یا از آن می ترسید
-
احساس بیزاری شدید از یک موقعیت خاص که می خواهید از آن اجتناب کنید
-
اگر اسلحه پس بزند، پس از شلیک خیلی سریع به سمت عقب حرکت می کند
-
به دلیل ترس یا انزجار عقب رفتن (= بیزاری یا عدم تایید)
-
امتناع از پذیرش یک ایده یا اصل، احساس بیزاری یا عدم تایید شدید
-
حرکت ناگهانی به عقب که اسلحه هنگام شلیک انجام می دهد
-
برای دور شدن از چیزی به طور ناگهانی. به دلیل ترس یا انزجار
-
حرکت ناگهانی و عقبی که اسلحه هنگام شلیک انجام می دهد
-
او به جسد مرده نگاه کرد و عقب نشست.
-
She saw the names of prominent corporate donors mentioned liberally throughout the library and recoiled.
او نام اهداکنندگان برجسته شرکتی را دید که به طور آزادانه در سراسر کتابخانه ذکر میشود و از او سر باز زد.
-
آنها با همان طوفان صدف، انگور، قوطی و تفنگ برخورد کردند و پس زدند.
-
او را عمیقاً نیش زد و یک دفعه عقب کشید.
-
طلاق سخت بود. او هنوز از نام اندی ناراحت است.
-
They recoil away as if the intruder were unpleasant to them - something more than simply shading them from sunlight.
آنها طوری عقب میروند که گویی مزاحم برایشان ناخوشایند است - چیزی بیشتر از سایه انداختن آنها از نور خورشید.
-
آنها از یکدیگر پس نمی گیرند، بلکه در یک توده با هم ترکیب می شوند.
-
او از لمس او عقب نشست.
-
و تا پایان عمر از رسالت و رسالت مردمی عقب نشینی کرد.
-
اما فرمانداران جمهوری خواه از چشم انداز بازگشایی لایحه رفاه برای هر چیزی عقب نشینی کردند.
example - مثال
-
او از لمس او عقب نشست.
-
با دیدن جسد وحشت زده عقب کشید.
-
او از فکر خیانت به برادر خود عقب نشینی کرد.
-
به او حقیقت را بگویم؟ از این فکر عقب کشیدم.
-
همانطور که او به سمت او خم شد، او به طور غریزی عقب نشست.
-
کارلوس از شدت صدای من کمی عقب نشست.
-
او با انزجار ظاهری عقب کشید.
-
او احساس کرد که او ترسیده از او عقب نشینی می کند.
-
به جلو خم شد تا او را ببوسد و او با وحشت عقب کشید.
-
از بو و کثیفی عقب نشینی کردم.
-
او تعجب کرد که چگونه می تواند او را لمس کند و از این فکر عقب نشینی کرد.
-
fig. Sun-worshipers might recoil in horror at the chilling winds and rough seas, but we loved the place.
شکل. خورشید پرستان ممکن است از ترس بادهای سرد و دریاهای مواج عقب بکشند، اما ما این مکان را دوست داشتیم.
synonyms - مترادف
-
flinch
چشمک زدن
-
shrink
کوچک شدن
-
blench
مخلوط کردن
-
cringe
کز کردن
-
wince
چنگ زدن
-
quail
بلدرچین
-
شروع کنید
-
shy
خجالتی
-
cower
خفه کردن
-
squinch
لنگیدن
-
falter
طفره رفتن
-
dodge
تزلزل
-
waver
لرزیدن
-
shudder
اردک
-
duck
شرک کردن
-
shirk
تهوع
-
demur
منحرف شدن
-
swerve
balkUS
-
balkUS
زلزله
-
quake
baulkUK
-
tremble
واکنش نشان دهند
-
baulkUK
قرقره
-
عقب کشیدن
-
reel
پرش به عقب
-
عقب نشینی کن
-
خجالت بکش
-
سفید کردن
-
shrink back
عقب نشینی
-
shy away
-
blanch
-