word - لغت

recollect || به یاد بیاور

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˌrekəˈlekt/

UK :

/ˌrekəˈlekt/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recollect] در گوگل

description - توضیح


  • تا بتوان چیزی را به خاطر آورد


  • به یاد آوردن چیزی

  • She regained herself quickly her scattered forces recollecting in her eyes.


    او به سرعت خود را به دست آورد و نیروهای پراکنده اش در چشمانش به یاد آورد.

  • This his ear his neck his elbow seemed to recollect.


    انگار گوشش، گردنش، آرنجش را به یاد می آورد.

  • Mr Clinton said in a statement yesterday that he could not recollect a conversation with Mr Rodham about the pardons.


    آقای کلینتون دیروز در بیانیه‌ای گفت که نمی‌تواند گفت‌وگو با آقای رودهام درباره عفو را به خاطر بیاورد.

  • I do not recollect ever having been to Ohio, although my mother says we went there when I was a child.


    به خاطر نمی آورم که تا به حال به اوهایو رفته باشم، اگرچه مادرم می گوید در کودکی به آنجا رفتیم.

  • I can still recollect every detail of that meeting.


    هنوز می توانم تمام جزئیات آن دیدار را به خاطر بیاورم.

  • The lawyers distorted what I wanted to say recollects Hansen grimly.


    هانسن با ناراحتی به یاد می آورد: «وکلا آنچه را که می خواستم بگویم تحریف کردند.

  • In the memoirs he recollected his response as follows: Three solutions are conceivable.


    او در خاطرات از پاسخ خود چنین یاد می کند: سه راه حل قابل تصور است.

  • I recognize his face but I can't seem to recollect much about him.


    من چهره او را می شناسم اما به نظر نمی رسد چیز زیادی از او به یاد بیاورم.

  • We have nine children, and I don't recollect that I ever felt the need to hit any of them.


    ما 9 فرزند داریم و به خاطر نمی آورم که تا به حال نیاز به ضربه زدن به هیچ یک از آنها احساس کرده باشم.

  • Does my right hon. Friend by any chance recollect the average inflation rate under the last Labour Government?


    آیا حق من است. دوست به طور تصادفی میانگین نرخ تورم در آخرین دولت کارگری را به خاطر می آورید؟

  • Many people find it virtually impossible to recollect the country we were elected to change - and did change.


    بسیاری از مردم عملاً غیرممکن می‌دانند که کشوری را که ما برای تغییر آن انتخاب شده‌ایم و تغییر کرده‌ایم، به خاطر بیاورند.

  • These help them to recollect their homeland and the families they have left behind.


    اینها به آنها کمک می کند تا وطن و خانواده هایی را که پشت سر گذاشته اند به یاد بیاورند.

  • The events were so dreadful that even now it is painful to recollect them.


    وقایع آنقدر وحشتناک بود که حتی الان هم یادآوری آنها دردناک است.

  • Only later did she recollect where she'd seem him before.


    فقط بعداً به یاد آورد که قبلاً کجا به نظر می رسید.

example - مثال

  • She could no longer recollect the details of the letter.


    او دیگر نمی توانست جزئیات نامه را به خاطر بیاورد.

  • As far as I can recollect, she wasn't there on that occasion.


    تا آنجا که من به یاد دارم، او در آن مناسبت آنجا نبود.

  • I don't recollect what he said.


    یادم نمیاد چی گفت

  • I recollect that we were all gathered in the kitchen.


    یادم می آید که همه در آشپزخانه جمع شده بودیم.

  • I recollect him/his saying that it was dangerous.


    به یاد می آورم که گفته بود خطرناک بود.

  • ‘It was just before the war,’ she recollected.


    او به یاد می آورد: «این درست قبل از جنگ بود.

  • Can you recollect his name?


    آیا می توانید نام او را به خاطر بیاورید؟

  • As far as I can recollect, his name is Edward.


    تا جایی که یادم می آید اسمش ادوارد است.

  • She suddenly recollected (that) she had left her jacket in the restaurant.


    او ناگهان به یاد آورد (که) کاپشن خود را در رستوران جا گذاشته است.

  • Do you recollect where she went?


    یادت هست کجا رفت؟

  • He does not recollect seeing her at the party.


    او به یاد نمی آورد که او را در مهمانی دیده است.

  • There were five young men in the car as near as I can recollect.


    تا جایی که به یاد دارم پنج مرد جوان در ماشین بودند.

synonyms - مترادف


  • به خاطر آوردن


  • یاد آوردن


  • ذهن


  • در فکر

  • reminisce about


    به یاد آوری در مورد

  • reproduce


    تکثیر

  • hark back to


    به


  • محل

  • reminisce


    به یاد آوردن

  • arouse


    برانگیختن

  • awaken


    بیدار کردن

  • bethink


    فکر کن


  • نقل قول

  • flash


    فلاش


  • به عقب نگاه کن

  • recogniseUK


    تشخیص انگلستان

  • recognizeUS


    ایالات متحده را بشناسد


  • حفظ


  • نگاه به گذشته

  • retrospect


    احیای

  • revive


    هم بزنید

  • rouse


    احضار


  • بیدار شدن

  • summon


    فلش برگشتی به

  • waken


    گوش دادن به

  • flash back to


    احضار کردن

  • harken back to


    دوباره فکر کن

  • hearken back to


    به خود فکر کن

  • summon up



  • bethink oneself of


antonyms - متضاد