word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
تا بتوان چیزی را به خاطر آورد
-
به یاد آوردن چیزی
-
او به سرعت خود را به دست آورد و نیروهای پراکنده اش در چشمانش به یاد آورد.
-
انگار گوشش، گردنش، آرنجش را به یاد می آورد.
-
Mr Clinton said in a statement yesterday that he could not recollect a conversation with Mr Rodham about the pardons.
آقای کلینتون دیروز در بیانیهای گفت که نمیتواند گفتوگو با آقای رودهام درباره عفو را به خاطر بیاورد.
-
I do not recollect ever having been to Ohio, although my mother says we went there when I was a child.
به خاطر نمی آورم که تا به حال به اوهایو رفته باشم، اگرچه مادرم می گوید در کودکی به آنجا رفتیم.
-
هنوز می توانم تمام جزئیات آن دیدار را به خاطر بیاورم.
-
هانسن با ناراحتی به یاد می آورد: «وکلا آنچه را که می خواستم بگویم تحریف کردند.
-
او در خاطرات از پاسخ خود چنین یاد می کند: سه راه حل قابل تصور است.
-
من چهره او را می شناسم اما به نظر نمی رسد چیز زیادی از او به یاد بیاورم.
-
ما 9 فرزند داریم و به خاطر نمی آورم که تا به حال نیاز به ضربه زدن به هیچ یک از آنها احساس کرده باشم.
-
Does my right hon. Friend by any chance recollect the average inflation rate under the last Labour Government?
آیا حق من است. دوست به طور تصادفی میانگین نرخ تورم در آخرین دولت کارگری را به خاطر می آورید؟
-
Many people find it virtually impossible to recollect the country we were elected to change - and did change.
بسیاری از مردم عملاً غیرممکن میدانند که کشوری را که ما برای تغییر آن انتخاب شدهایم و تغییر کردهایم، به خاطر بیاورند.
-
اینها به آنها کمک می کند تا وطن و خانواده هایی را که پشت سر گذاشته اند به یاد بیاورند.
-
وقایع آنقدر وحشتناک بود که حتی الان هم یادآوری آنها دردناک است.
-
فقط بعداً به یاد آورد که قبلاً کجا به نظر می رسید.
example - مثال
-
او دیگر نمی توانست جزئیات نامه را به خاطر بیاورد.
-
تا آنجا که من به یاد دارم، او در آن مناسبت آنجا نبود.
-
یادم نمیاد چی گفت
-
یادم می آید که همه در آشپزخانه جمع شده بودیم.
-
به یاد می آورم که گفته بود خطرناک بود.
-
او به یاد می آورد: «این درست قبل از جنگ بود.
-
آیا می توانید نام او را به خاطر بیاورید؟
-
تا جایی که یادم می آید اسمش ادوارد است.
-
او ناگهان به یاد آورد (که) کاپشن خود را در رستوران جا گذاشته است.
-
یادت هست کجا رفت؟
-
او به یاد نمی آورد که او را در مهمانی دیده است.
-
تا جایی که به یاد دارم پنج مرد جوان در ماشین بودند.
synonyms - مترادف
-
به خاطر آوردن
-
یاد آوردن
-
ذهن
-
در فکر
-
reminisce about
به یاد آوری در مورد
-
reproduce
تکثیر
-
به
-
محل
-
reminisce
به یاد آوردن
-
arouse
برانگیختن
-
awaken
بیدار کردن
-
bethink
فکر کن
-
نقل قول
-
flash
فلاش
-
به عقب نگاه کن
-
recogniseUK
تشخیص انگلستان
-
recognizeUS
ایالات متحده را بشناسد
-
حفظ
-
نگاه به گذشته
-
retrospect
احیای
-
revive
هم بزنید
-
rouse
احضار
-
بیدار شدن
-
summon
فلش برگشتی به
-
waken
گوش دادن به
-
احضار کردن
-
دوباره فکر کن
-
به خود فکر کن
-
summon up
-
-
bethink oneself of
antonyms - متضاد
-
فراموش کردن
-
disremember
یاد نگرفتن
-
unlearn
آرام
-
calm
از دست دادن
-
از حافظه حذف کنید
-
کنار گذاشتن
-
فراموش کردن حافظه
-
بگذار بلغزد
-
از ذهن دور کن
-
از دست دادن مسیر
-
ناتوانی در به یاد آوردن
-
رهایی
-
بازگرداندن
-
آتش
-
کشتن
-
سرکوب کردن
-
نادان باشد
-
repress
رها کردن
-
be ignorant
-