word - لغت

recreate || بازآفرینی

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˌriːkriˈeɪt/

UK :

/ˌriːkriˈeɪt/

US :

family - خانواده

creation
ایجاد
creativity
خلاقیت
creator
ایجاد کننده
creativeness
خلاق
creative
ايجاد كردن
create
خلاقانه
creatively
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [recreate] در گوگل

description - توضیح


  • اینکه چیزی از گذشته دوباره به شکلی جدید وجود داشته باشد یا دوباره تجربه شود


  • برای اینکه چیزی وجود داشته باشد یا دوباره اتفاق بیفتد

  • The trauma is still exerting an influence but in the negative reactions it pushes against the trauma being recreated.


    تروما هنوز هم تأثیر می گذارد، اما در واکنش های منفی به ترومای در حال بازسازی فشار می آورد.

  • The second step in recreating a market economy is to restore private ownership of capital.


    گام دوم در بازآفرینی اقتصاد بازار، بازگرداندن مالکیت خصوصی سرمایه است.

  • Fidelity is a dynamic, positive posture that needs renewing and recreating constantly.


    وفاداری یک وضعیت پویا و مثبت است که به طور مداوم نیاز به تجدید و بازسازی دارد.

  • And we can share best practices so that every educator and employer does not have to recreate effective strategies from scratch.


    و ما می‌توانیم بهترین شیوه‌ها را به اشتراک بگذاریم تا هر مربی و کارفرما مجبور نباشد استراتژی‌های مؤثر را از ابتدا بازآفرینی کند.

  • The talks I had with members of the group I recreated in my Conversations in Bloomsbury.


    صحبت‌هایی که با اعضای گروه داشتم، در گفتگوهایم در بلومزبری بازسازی کردم.

  • He has told friends that he intends to recreate the best bits of Neddy.


    او به دوستانش گفته است که قصد دارد بهترین قطعات ندی را بازسازی کند.

  • With those who reached him emotionally he recreated the rejections he had experienced as a young child.


    با کسانی که از نظر عاطفی به او می رسیدند، طردهایی را که در کودکی تجربه کرده بود، بازسازی کرد.

  • As I do this Miles and Evan often chime in so we work together to recreate the story.


    همانطور که من این کار را انجام می دهم، مایلز و ایوان اغلب زنگ می زنند، بنابراین با هم کار می کنیم تا داستان را بازسازی کنیم.

example - مثال

  • The movie recreates the glamour of 1940s Hollywood.


    این فیلم زرق و برق دهه 1940 هالیوود را بازسازی می کند.

  • They have managed to recreate the feeling of the original theatre.


    آنها توانسته اند حس تئاتر اصلی را بازسازی کنند.

  • They plan to recreate a typical English village in Japan.


    آنها قصد دارند یک دهکده معمولی انگلیسی در ژاپن را بازسازی کنند.

  • Their work involves restoring and recreating wildlife habitats all across the country.


    کار آنها شامل بازسازی و بازآفرینی زیستگاه های حیات وحش در سراسر کشور است.

synonyms - مترادف

  • reconstruct


    بازسازی

  • refashion


    refashion

  • refabricate


    بازسازی کردن

  • reinvent


    اختراع مجدد

  • re-form


    دوباره تشکیل دهید

  • rebuild


    بازسازی کنید

  • remake


    بازگرداندن


  • بازسازی کند

  • reconstitute


    تکثیر

  • reproduce


    دوباره جمع کردن

  • reassemble


    تعمیر

  • regenerate


    مرمت کردن

  • recondition


    اصلاح کردن

  • repair


    ثابت

  • renovate


    پچ

  • refurbish


    تعمیرات اساسی

  • revamp


    توانبخشی

  • fix


    اصلاح


  • دوباره برقرار کردن

  • overhaul


    تجدید ساختار

  • rehab


    دوباره انجام دهید


  • انجام دادن

  • reestablish


    ساختن

  • restructure


    دوباره تولید کند

  • redo


    دوباره ایجاد کنید

  • do up


    دوباره نصب کنید



  • create anew


  • re-create


  • reerect


antonyms - متضاد


  • خشم

  • annoy


    آزار دادن


  • خرس

  • bore


    منفذ


  • ايجاد كردن

  • depress


    افسرده

  • disappoint


    ناامید کردن

  • displease


    نارضایتی

  • disturb


    مزاحم

  • irritate


    تحریک کردن

  • offend


    توهین کردن


  • درد


  • رد کردن

  • upset


    ناراحت


  • زایمان کند


  • نگران بودن


  • حفظ


  • اقامت کردن